شماره ٤٠١: آمد بهار و شد چمن و لاله زار خوش

آمد بهار و شد چمن و لاله زار خوش
وقت است خوش بهار که وقت بهار خوش
در باغ با ترانه بلبل درين هوا
مستي خوش است و باده خوش است و بهار خوش
ماييم و مطربي و شرابي و محرمي
جايي به زير سايه شاخ چنار خوش
اي باد، کاهلي مکن و سوي دوست رو
ما را بکن به آمدن آن نگار خوش
چيزي دگر مگوي، همين گوي که در چمن
سبزه خوش است و آب خوش است و بهار خوش
گر خوش کند ترا به حديثي که باز گرد
همراه خود بيار، مشو زينهار خوش
من مست خوش حريف ويم آن زمان که او
سرخوش خوش است، مست خوش و هوشيار خوش
ور بينيش که مست بود، خفتنش مده
هم همچنانش مست به نزد من آر خوش
با او دران زمان که ميش راه مي دهد
بازي خوش است، بوسه خوش است و کنار خوش
سرو پياده خوش بود اندر چمن، وليک
آن سرو من پياده خوش است و سوار خوش
از وي خوش است برشکنيها به گاه ناز
وز خسرو شکسته فغانهاي زار خوش