شماره ٣٥٣: مشک تر بر مه پراگندي و شب مي خوانيش

مشک تر بر مه پراگندي و شب مي خوانيش
برگ گل را پر شکر کردي و لب مي خوانيش
آفتاب نيمروزي و به خدمت کردنت
مي رسد خورشيد، اگر در نيم شب مي خوانيش
هست بر خورشيد پيشت نام خورشيدي خطا
تو بدين نام از پي حسن ادب مي خوانيش
نسخه اي کز خط تست اندر دل سوزان من
سحر آتش بند يا تعويذ تب مي خوانيش
لب رطب سازي و آنگه خسته از دندان کني
خسته از دندان من کن، گر رطب مي خوانيش
ماه من زلف ذنب وش را چه مي گيري به دست؟
ماه کي گيرد ذنب را چون ذنب مي خوانيش
ناله عشاق را شور و شغب، گفتي ز چيست؟
نفخ صور است اين که تو شور و شغب مي خوانيش
با رقيبت نيست کار و خوانيش مي دانم اين
تا مرا سوزي ز حسرت بي سبب مي خوانيش
سجده کردن پيش طاق ابرويت از دوستي
فرض شد بر خسرو، ار تو مستحب مي خوانيش