شماره ٣٤٣: دزدانه در آمد از درم دوش

دزدانه در آمد از درم دوش
افگنده کمند زلف بر دوش
برخاستم و فتادم از پاي
چون او بنشست، رفتم از هوش
گشتم به نظاره جمالش
حيران و خراب و مست و بيهوش
آن نرگس نيم مست جادوش
آهوبره اي به خواب خرگوش
هر کس که ببيندت به يک روز
ملک دو جهان کند فراموش
بي روي تو نوش مي شود نيش
وز دست تو نيش مي شود نوش
يک حلقه به گوش خسرو انداز
کو بنده تست و حلقه در گوش