شماره ٣١٥: در فراقش رود خون از ديده مي بارم هنوز

در فراقش رود خون از ديده مي بارم هنوز
وان زدلگرمي نگويد ترک آزارم هنوز
سالها تا گلبن مقصود در مي پرورم
ز آب چشمم بر نمي آيد گل از خارم هنوز
گر چه بر باد هوس شد خرمن اميد من
تخم مهرش در ميان جان همي کارم هنوز
گر چه پر داغ است جان من ز هجر آن نگار
داغ مهرش بر جيبن دوستي دارم هنوز
دلبر از کوي محبت پا اگر بيرون نهاد
من به دست نااميدي سرنمي خارم هنوز
زاري و افغان من بي او گذشت از نه فلک
وان نگار آگه نگشت از ناله زارم هنوز
گر چه جان خسرو از مهر رخش از دست رفت
تخم عشقش در زمين دل همي کارم هنوز