شماره ٢٩٨: اي دل، ازين خرابه وحشت کرانه گير

اي دل، ازين خرابه وحشت کرانه گير
رو بر فراز کنگر عرش آشيانه گير
هستي به فقر يار و بهانه مکن که نيست
يابي مگر خلاص ز دهر، اين بهانه گير
سنگ گران خود به ترازوي همت آر
هر دو جهان به وزن دو خشخاش دانه گير
از کيش پاک سهم سعادت ستان و بس
اين جانب دو قوس دوگاني نشانه گير
گيتي فسانه گير و خيالي که اندروست
آنجا که راستي ست دروغ و فسانه گير
رخش زمانه نزد تو، خواهي قرار عمر
گر قوتيت هست، عنان زمانه گير
در عشق خون دل خور و از شوق ناله کن
آن باده را به زمزمه اين ترانه گير
خسرو، ز نام و ننگ جهان به که وارهي
ناداشت کرد و مست شو و شاخشانه گير