شماره ٢٣٤: تنها غم خود گفتن با يار چه خوب آيد؟

تنها غم خود گفتن با يار چه خوب آيد؟
از گاز بر آن لبها آزار چه خوب آيد؟
جانان چو دهد فرمان در کشتن مشتاقان
پيش نظرش رفتن بر دار چه خوب آيد؟
مي سوزم و مي گردم گرد سر شمع خود
رقاصي پروانه بر نار، چه خوب آيد؟
هم بار جفا بردم، هم جام جفا خوردم
اينکار که من کردم، از يار چه خوب آيد؟
آن روز که جان بدهم در حسرت پابوسش
بر خاک من آن بت را رفتار چه خوب آيد؟
روزي که پس از عمري شب روز کند با من
شب تا به سحر پيشش گفتار چه خوب آيد؟
من خود بکشم خود را از دست غمش، ليکن
يارب که هم از دستش اين کار چه خوب آيد؟
چون پيش بتان زاهد تسبيح گسل گردد
از رشته تسبيحش زنار چه خوب آيد؟
چون دوست کند بر جان دعوي خداوندي
در بندگي از خسرو اقرار چه خوب آيد؟