شماره ٢١١: بيا ساقي و مي در ده که گل در بوستان آمد

بيا ساقي و مي در ده که گل در بوستان آمد
زجام لاله بلبل مست گشت و در فغان آمد
شرابي خورد غنچه از هواي ابر در پرده
صبا ناگه لبش بوسيد و بويش در دهان آمد
ميان غنچه و گل از پي زر بود اشکالي
گشاد آن عقده مشکل، صبا چون در ميان آمد
نفير بلبلان نگذاشت خوردن چشم نرگس را
شبي گر خواب اندر ديده آن ناتوان آمد
اگر چه سرو را بادي ست در سر هم به پيش گل
قيامي مي کند کآزادگي را اين نشان آمد
اگر چه بوستان بر رو زماني خوب شد از گل
به روي خوش به روي خويش آخر چون توان آمد
الا، اي ماه خرگاهي که ماندي در پس پرده
برون آي و تماشا کن که گل در بوستان آمد
گلستاني ست خاک آستانت از رخ خوبان
که مرغ آن گلستان خسرو سحرالبيان مد