شماره ١٩١: دل بدين و بدو نخواهم داد

دل بدين و بدو نخواهم داد
جز به يار نکو نخواهم داد
بي تو، اي آرزوي سينه من
سينه را آرزو نخواهم داد
مهر تو بر کسي نخواهم بست
آب حيوان به جو نخواهم داد
گر به بستان شکوفه خواهم شد
بيوفايي چو تو نخواهم داد
بوسه اي گفته اي، توقف چيست؟
يا بده يا بگو، «نخواهم » داد
با رخت سوي گل نظر نکنم
دل به رنگ و به بو نخواهم داد
سگ کويت گزيد خسرو را
بعد ازين هم از او نخواهم داد