شماره ١٦٧: عاشقي مرد را سزاي دهد

عاشقي مرد را سزاي دهد
اشک را سوي دوست راي دهد
محنت عالم آزمايش را
بر دل محنت آزماي دهد
سوختم از غم و چنين باشد
هر که دل را به دلرباي دهد
رنج بر من درين سراي گذشت
دادم ايزد در آن سراي دهد
کيست کو را ز من خبر گويد؟
شاه را قصه گداي دهد
حال من، گر دمي چنين باشد
دل به تو شوخ دلرباي دهد
گفته عقل را به خود بگمار
عقل ديوانه را خداي دهد
سخنم جاي مي کند در سنگ
گويم، ار در دل تو جاي دهد
ميهمان شو شبي که تا خسرو
با تو شرح نفير و ناي دهد