شماره ١٤٤: نه با تو نسبت سرو چمن شود پيوند

نه با تو نسبت سرو چمن شود پيوند
نه شاخ سبزه به شاخ سمن شود پيوند
خوش است دولت آنم که جان به جان پيوست
کجاست بخت که تن هم به تن شود پيوند!
بسي نماند که از رشته دراز فراق
لباس عمر مرا با کفن شود پيوند
نکشت بنده، ولي زخم غمزه اي خوردم
شکاف تيغ کجا از سخن شود پيوند؟
به سوز دل مددي بر زبان، که رخنه دل
به خون گرم نه ز آب دهن شود پيوند
به هجر شد همه عمرم گهيت خواهم يافت
که عمر ديگري با عمر من شود پيوند
رسيده شد مه من، خسروا، نپندارم
که بيش خاک دل مرد و زن شود پيوند