شماره ١٠٠: چمن ز سبزه خطي بر رخ جميل کشيد

چمن ز سبزه خطي بر رخ جميل کشيد
به باغ سرو روان قامت طويل کشيد
به رنگ و بوي بياراست گلستان خود را
به گوشه هاي گلستان بنفشه نيل کشيد
بتان آزري از بتکده برون جستند
چو لاله زار به دشت آتش خليل کشيد
بهار در ره آيندگان باغ نگر
که فرش ديده نرگس به چند ميل کشيد
سرودگويان بلبل به جام لاله شتافت
گهي خفيف گرفت و گهي ثقيل کشيد
بهشت شد چمن و خوش کسي که با خوبان
در آن بهشت شرابي چو سلسبيل کشيد
به مي سبيل کنم خون خود که خوبان را
به سوي خويش توانم بدين سبيل کشيد
نهاد نرگس بيمار چون به بالين سر
حباب از آب روان شيشه دليل کشيد
دويد خوي ز بناگوش پيل مست سحاب
شب از هلال کژک بر سراي پيل کشيد
دوال داد ميي کز رکاب اهل کرم
دوال بستد و در گردن بخيل کشيد
برون خرام کنون، خسروا، اگر خواهي
قدح به روي خود و صورت جميل کشيد