غزل زنده رود

بآدمي نرسيدي خدا چه مي جوئي
ز خود گريخته ئي آشنا چه ميجوئي
دگر بشاخ گل آويز و آب و نم در کش
پريده رنگ ز باد صبا چه ميجوئي
دو قطره خون دل است آنچه مشک مينامند
تو اي غزال حرم درختا چه ميجوئي
عيار فقر ز سلطاني و جهانگيري است
سرير جم بطلب بوريا چه ميجوئي
سراغ او ز خيابان لاله ميگيرند
نواي خون شده ي ما ز ما چه ميجوئي
نظر ز صحبت روشندلان بيفزايد
ز درد کم بصري توتيا چه ميجوئي
قلندريم و کرامات ما جهان بيني است
ز ما نگاه طلب کيميا چه مي جوئي