نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
1658 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.
ديوان شمس
درده بي دريغ از آن شيره و شير
رايگان
شير و نبيد خلد را نيست حدي و غايتي
ديوان وحشي بافقي
به بازار سياست قهر او چون محتسب گردد
بلا ارزان شود نرخ سر و جان
رايگان
باشد
ديوان هاتف اصفهاني
از کف خود
رايگان
دامن امن و امان
داده و بنهاده ام ره سوي خوف و خطر
زبور عجم اقبال لاهوري
در ميکده باقي نيست از ساقي فطرت خواه
آن مي که نمي
گنجد
در شيشه ي مشرب ها
ديوان امير خسرو
کجا چيده بود آن مو همه کز لب برون آري
ز تنگي در دهان تو چو مويي در نمي
گنجد
خيالت چون به چشم آمد، برون شد مردم چشمم
که در يک ديده مردم دو مردم در نمي
گنجد
مرا سوداي آن خط همچو دفتر ساخت تو بر تو
بگردانم ورق اکنون که در دفتر نمي
گنجد
در آ در چشم و بيرون کن خيالات دگر کانجا
نگنجد مو که دو سلطان به يک کشور نمي
گنجد
ز هجرت موي شد خسرو، ولي از شادي وصلت
ببين آن موي را باري که در کشور نمي
گنجد
آن را سخن عشق رسد کو به دل از دوست
صد تير بلا
گنجد
و آزار نگنجد
تو درون جان و گويي که دگر که است يا رب؟
دگري چگونه
گنجد
به تني که جان گران شد
همان بضاعت عشقت بيار و بر دل نه
که درد و غم به دل تنگ بيشتر
گنجد
ديوان اوحدي مراغي
محنت هجران و درد دوري و اندوه عشق
در دل تنگم نمي
گنجد
، ز بسياري که هست
سر يکي داريم و دريک تن نميبايد دو سر
دل يکي داريم و در يکدل نمي
گنجد
دو يار
نه امکان آنچه من ديدم که در تقرير کس
گنجد
ستم چندان که من بردم، بلا چندانکه من ديدم
تو و من در ميان ما کجا
گنجد
؟ که اينساعت
تو گرديدي و گرديدم، تو آن من، من آن تو
ديوان انوري
کرده هرچ آن در نفاذ امر
گنجد
جز ستم
يافته هرچ آن بامکان اندر آيد جز نظير
ديوان بيدل دهلوي
بيکتائي است ربط تار و پود بي نيازي را
که در آغوش چاک اينجا سر سوزن نمي
گنجد
غرور هستي و فکر حضور حق خيال است اين
سري در جيب آگاهي باين گردن نمي
گنجد
برون تاز است عشق از دامگاه وهم جسماني
تو چاهي در خور خود کنده ئي بيژن نمي
گنجد
ببند از خويش چشم و جلوه مطلق تماشا کن
که حسني داري و در پرده ديدن نمي
گنجد
طرف در تنگناي عرصه امکان نمي
گنجد
همان با خويش دارم کارگر صلح است و گر جنگم
ديوان خاقاني
رخت خاقاني در اين عالم نمي
گنجد
ز غم
غمزه اي بر هم زن و او را بدان عالم فرست
مرا با عشق تو در دل هواي جان نمي
گنجد
مگر يک رخش در ميدان دو رستم برنمي تابد
ديوان خواجوي کرماني
چو در کنار مني گو کمر برو ز ميان
که هيج با تو مرا در ميان نمي
گنجد
صفحه قبل
1
...
57
58
59
60
61
...
67
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن