1658 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

شاهنامه فردوسي

  • ببايد شدن تا بدان روي چين
    گر ايدونک گنجد کسي در زمين
  • ديوان خاقاني

  • در آغوش دو عالم غنچه زخمي نمي گنجد
    هجوم آورده بر دلها ز بس تاراج مژگانش
  • ديوان خواجوي کرماني

  • معانئي که مصور شود ز صورت دوست
    ز من مپرس که آن در بيان نمي گنجد
  • از آن چو کلک ز شستم بجست و گوشه گرفت
    که تيرقامت اودر کمان نمي گنجد
  • جهان پرست ز درديکشان مجلس او
    اگر چه مجلس او در جهان نمي گنجد
  • درين چمن که منم بلبل خوش الحانش
    شکوفه ئيست که در بوستان نمي گنجد
  • چگونه نام من خسته بگذرد بزبان
    ترا که هيچ سخن در دهان نمي گنجد
  • چو آسمان دل از مهر تست سرگردان
    اگر چه مهر تو در آسمان نمي گنجد
  • ندانم آنکه ز چشمت نمي رود خواجو
    چه گوهريست که در بحر و کان نمي گنجد
  • غنچه گوئي شاهد گلروي سوسن بوي ماست
    کز لطافت در دهان او نمي گنجد سخن
  • ديوان سعدي

  • درون خلوت ما غير در نمي گنجد
    برو که هر که نه يار منست بار منست
  • کلاه ناز و تکبر بنه کمر بگشاي
    که چون تو سرو نديدم که در قبا گنجد
  • ز من حکايت هجران مپرس در شب وصل
    عتاب کيست که در خلوت رضا گنجد
  • مرا شکر منه و گل مريز در مجلس
    ميان خسرو و شيرين شکر کجا گنجد
  • چو شور عشق درآمد قرار عقل نماند
    درون مملکتي چون دو پادشا گنجد
  • نماند در سر سعدي ز بانگ رود و سرود
    مجال آن که دگر پند پارسا گنجد
  • سماع انس که ديوانگان از آن مستند
    به سمع مردم هشيار در نمي گنجد
  • ميسرت نشود عاشقي و مستوري
    ورع به خانه خمار در نمي گنجد
  • چنان فراخ نشستست يار در دل تنگ
    که بيش زحمت اغيار در نمي گنجد
  • دگر به صورت هيچ آفريده دل ندهم
    که با تو صورت ديوار در نمي گنجد
  • خبر که مي دهد امشب رقيب مسکين را
    که سگ به زاويه غار در نمي گنجد
  • چو گل به بار بود همنشين خار بود
    چو در کنار بود خار در نمي گنجد
  • چنان ارادت و شوقست در ميان دو دوست
    که سعي دشمن خون خوار در نمي گنجد
  • به چشم دل نظرت مي کنم که ديده سر
    ز برق شعله ديدار در نمي گنجد
  • ز دوستان که تو را هست جاي سعدي نيست
    گدا ميان خريدار در نمي گنجد