1658 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • هزار پاره کنم جان مگر که در گنجد
    که چشم خوبان همچون دهان شان تنگ است
  • ميان غنچه و گل هيچ کس نمي گنجد
    مگر صبا که بسي در ميانشان بوده ست
  • جانا، به دل تنگ من اندوه تو بسيار
    در گنجد و صبر اندک و بسيار نگنجد
  • مقصود دل ز خوبان معني بود نه صورت
    در دل شراب گنجد، پيمانه مي نگنجد
  • چو تير غمزه گشايد رفيق تيرانداز
    نه دوستي بود ار در ميان سر گنجد
  • چو ما در آرزوي آستانش خاک شويم
    غبار کيست که در زلف آن پسر گنجد؟
  • سخن همان قدري گو که من توانم زيست
    نمک همان قدري زن که در جگر گنجد
  • به ديده تو که با خويش کرده بدخويي
    نه مردمي بود ار مردم دگر گنجد
  • به چشم تنگ تو چندين که ناز رعناييست
    چه خوش بود که اگر شرم اينقدر گنجد
  • مپوش روي ز خسرو که تا ذخيره حشر
    رخت بينم چندان که در نظر گنجد
  • ناتوانم ز عشق و هيچ علاج
    در دل ناتوان نمي گنجد
  • تنگ دارد دل مرا که در او
    جز تو کس، اي جوان، نمي گنجد
  • آنچناني نشسته اندر دل
    که نفس هم در آن نمي گنجد
  • مي نگنجي تو در ميانه جان
    ليک جان در ميان نمي گنجد
  • غم تو آشکار خواهم کرد
    چه کنم، در نهان نمي گنجد
  • عشق در سر فتاد و عقل برفت
    کاين دو در يک مکان نمي گنجد
  • تا که خسرو زبان گشاد از تو
    سخنش در جهان نمي گنجد
  • تعالي الله چه تنگ است آن دهانت؟
    که فکر آنجا نمي گنجد، گمان نيز
  • در محنت آباد دلم، خسرو، نمي گنجد غمش
    فرهادوار اکنون مگر در کوه و هامون اوفتم
  • آه دل زارم کنون سوزان نمي آيد برون
    کش داغها اندر درون گنجد، نگنجد حال او
  • چاه ذقنت کانجا جانها به حيل گنجد
    طرفه که هزاران دل خون گشته به چه کرده
  • خسرو نشود هرگز عشق و خردت با هم
    کان زاغ نمي گنجد در خانه انباغي
  • ديوان اوحدي مراغي

  • کجا گنجد اندر زمين؟ عاشقي کو
    رخت را به شادي زماني ببيند
  • جام جم اوحدي مراغي

  • قدرتت در عدد نمي گنجد
    قدر در رسم و حد نميگنجد
  • ديوان انوري

  • درد دل چندان که گنجد در ضمير
    حاصلست از عشق دلداري کجاست