1658 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • گويم که گنجي شايگان گويد بلي ني رايگان
    جان خواهم وانگه چه جان گويم سبک کن بار من
  • اين لوت را اگر جان بدهيم رايگانست
    خود چيست جان صوفي اين گنج شايگان را
  • جمشيد و خورشيد ساوجي

  • تن چو نسيم تو گنجي است شايگان وآنگه
    دو مار بر سر آن گنج شايگان خفته
  • ديوان مسعود سعد سلمان

  • جهان بزرگي تو نشگفت اگر
    عطاي تو گنجي بود شايگان
  • چه گفت گنجش ار شکرها نکردندي
    سخاوتش را من پاک رايگان شدمي
  • ديوان حافظ

  • در جنب بحر جود تو از ذره کمتر است
    صد گنج شايگان که ببخشي به رايگان
  • ديوان خاقاني

  • يک مي به دو گنج شايگان خر
    رغم دل رايگان خوران را
  • ديوان سلمان ساوجي

  • صدگنج شايگان کنم اندر هر آستين
    بهر نثارش از گهر رايگان چشم
  • ديوان قاآني

  • نمودي چهره ماه آسمان را ز آستان راندي
    گشودي غنچه گنج شايگان را رايگان کردي
  • ديوان فرخي سيستاني

  • ز بس توده زر که در کاخ او
    بهر کنج گنجي بود شايگان
  • هربخششي که او بدهد چون نگه کني
    گنجي بود بزرگتر از گنج شايگان
  • کشکول شيخ بهايي

  • عمر تو گنج و هر نفس از وي يکي گهر
    گنجي چنين لطيف مکن رايگان تلف
  • هفت اورنگ جامي

  • در دلش اين هوس که بي رنجي
    يابم امروز رايگان گنجي
  • خسرو نامه عطار

  • چنانم رايگان کردي پديدار
    بفضلت رايگانم شو خريدار
  • ديوان سنايي

  • هيچ طاعت نامد از ما همچنين بي علتي
    رايگانمان آفريدي رايگانمان در پذير
  • منطق الطير عطار

  • آفريدن رايگانم چون رواست
    رايگانم گر بيامرزي سزاست
  • اشتر نامه عطار

  • رايگانم آفريدي در جهان
    رايگانم هم بيامرزي عيان
  • ديوان شاه نعمت الله ولي

  • گنجي که نمي گنجد در مخزن موجودات
    در کنج دلم گنجيد در کون کجا گنجم
  • ديوان انوري

  • گفتم ار رايگانکم ندهي
    بخرندت به تيز بازاري
  • جام جم اوحدي مراغي

  • نه به ذات تو اسم در گنجد
    نه به گنجت طلسم در گنجد
  • مثنوي معنوي

  • يا تو پنداري که حرف مثنوي
    چون بخواني رايگانش بشنوي
  • ليلي و مجنون نظامي

  • گفتا نکنم هلاک جانش
    اما ندهم به رايگانش
  • مجموعه اشعار اقبال لاهوري

  • اگر خاکم بصحرائي نه گنجم
    اگر آبم بدريائي نه گنجم
  • جام جم اوحدي مراغي

  • منکه خلوت نشين اين گنجم
    در جهاني چنين کجا گنجم؟
  • گزيده غزليات شهريار

  • گرنيستم خزانه خزف هم نيم حبيب
    باري مده ز دست به اين رايگانيم
  • اسرار نامه عطار

  • بدستت باز شد گنجي ز ايام
    وليکن هست اين گنجت همه وام
  • ديوان امير خسرو

  • غم خسرو را به هيچ بفروخت
    بستان که غلام رايگانم
  • ديوان خاقاني

  • وز کوي کس آب چون توان خواست
    کآتش ندهند رايگانم
  • ديوان پروين اعتصامي

  • رواني که ايزد ترا رايگان داد
    بگيرد يکي روز هم رايگاني
  • متاعي که من رايگان دادم از کف
    تو گر ميتواني، مده رايگاني
  • ديوان سلمان ساوجي

  • به هندو رايگان افتاد ازو بستان به ترکي ده
    که هندو قدر نشناسد متاع رايگاني را
  • ديوان شاه نعمت الله ولي

  • عشق او گنجي است و دل ويرانه اي
    جاي گنجش در دل ويران بود
  • خسرو و شيرين نظامي

  • چو گنجي بود گنجش کيمياسنج
    به بازي زلف او چون مار بر گنج
  • ديوان خاقاني

  • تا گنجه را ز خاک براهيم کعبه اي است
    مردان کعبه گنجه نشيني گزيده اند
  • ديوان انوري

  • زر بايدت انوري وگر نيست
    غم خور که هميشه رايگانست
  • ديوان سعدي

  • ارزان شده است بوسه تو
    ارزان چه بود که رايگانست
  • الهي نامه عطار

  • تو پنداري که زخمش رايگانست
    هزاران ساله طاعت نرخ آنست
  • جوهر الذات عطار

  • چنانش دوست ميداري که جانست
    نميداني که خونت رايگانست
  • هفت پيکر نظامي

  • غرضي کز تو دلستان يابم
    رايگانست اگربه جان يابم
  • جوهر الذات عطار

  • شنيدي کنز و گنجت را نديدي
    اگر گنجت ببيني اندر اينجا
  • جام جم اوحدي مراغي

  • نطفه اي را که پشتواره تست
    رايگانش مده،که پاره تست
  • منطق الطير عطار

  • بيست من جوهر بيامد از ميانش
    خواست شد از دست حالي رايگانش
  • ديوان سنايي

  • ز عدلت بود هر عدلي که آن مي کرد نوشروان
    ز گنجت بود هر گنجي که دادي حاتم طايي
  • ديوان عطار

  • اگر خواهي که اين گنجت شود معلوم دم درکش
    که سر اين چنين گنجي نه بهر انجمن دارم
  • ديوان شمس

  • از آن از خود همي رنجم که منهم در نمي گنجم
    سزد چون سر نمي گنجد گر از دستار بگريزم
  • منطق الطير عطار

  • عشق گنجم در خرابي ره نمود
    سوي گنجم جز خرابي ره نبود
  • ديوان اوحدي مراغي

  • غلط کردم، نه آن گنجي که در آغوش من گنجي
    مرا اين بس که در گنجم به کنجي در جهان تو
  • خسرو و شيرين نظامي

  • رکاب از شهربند گنجه بگشاي
    عنان شير داري پنجه بگشاي
  • اقبالنامه نظامي

  • نظامي ز گنجينه بگشاي بند
    گرفتاري گنجه تا چند چند
  • مخزن الاسرار نظامي

  • بابل من گنجه هاروت سوز
    زهره من خاطر انجم فروز
  • بانگ برآورد جهان کاي غلام
    گنجه کدامست و نظامي کدام
  • ديوان عرفي شيرازي

  • چگويم کاورم در گنجه شيراز
    ترا بنمايم آن گنجينه راز
  • ديوان خاقاني

  • گويند که سلطان مهين بر در گنجه است
    در گنجه کنون بين که ز بغداد فزون شد
  • منطق العشاق اوحدي مراغي

  • درين فکرت نميخواهيم رنجت
    برون کن رشته گوهر ز گنجت
  • جوهر الذات عطار

  • که گردانندت اندر گنج کل بست
    طلبکارند چون گنجت بيابند
  • ليلي و مجنون نظامي

  • وز حلقه زلف پر شکنجت
    در دامن اژدهاست گنجت
  • مواعظ سعدي

  • عمري که ازو دمي به جاني ارزد
    افسوس که رايگانم از دست برفت
  • خسرو نامه عطار

  • کنون چون يافتي بس رايگانم
    مکن هرگز سبک بر دل گرانم
  • ديوان مسعود سعد سلمان

  • بس باک ندارم همي ز محنت
    مغبون من ازين عمر رايگانم
  • در زندان نهان رايگانم که دهد
    آبم متعذرست نانم که دهد
  • ديوان عبيد زاکاني

  • طبع عبيد را که چو گنجيست شايگان
    معذور دار قافيه گر شايگان کند
  • اگر چه قافيه شد شايگان چه باک او را
    که از معاني صد گنج شايگان دارد
  • کشکول شيخ بهايي

  • روز آخر شد سبق فردا بود
    راز ما را روز کي گنجا بود؟
  • لسان الغيب عطار

  • بسا گنجا که يابي در معاني
    پر از در خوشاب و لعل کاني
  • مجموعه آثار عطار

  • بسا گنجا که يابي در معاني
    پر از در خوشاب و لعل کاني
  • مثنوي معنوي

  • اي دريغا مر ترا گنجا بدي
    تا ز جانم شرح دل پيدا شدي
  • بر دو کوري رحم را دوتا کنيد
    اين چنين ناگنج را گنجا کنيد
  • روز آخر شد سبق فردا بود
    راز ما را روز کي گنجا بود
  • اي تن من وي رگ من پر ز تو
    توبه را گنجا کجا باشد درو
  • ديوان شمس

  • تاب آن حسن که در هفت فلک گنجا نيست
    جز که آهنگ دل خسته لاغر نکند
  • چون شمس تبريزي که او گنجا ندارد در فلک
    کان مطلع خورشيد او دارد عجايب ساحتي
  • جام جم اوحدي مراغي

  • به عنايت علاج کن رنجم
    دستگاهي فرست از آن گنجم
  • هيلاج نامه عطار

  • همه گنجست اينجاگه نهاده
    ب آخر ايندر گنجم گشاده
  • ليلي و مجنون نظامي

  • من مار کز آشيان برنجم
    بر خاک تو پاسبان گنجم
  • هفت اورنگ جامي

  • شايد به حريم ارجمندان
    گنجم به طفيل گوسفندان
  • ديوان اوحدي مراغي

  • يک بوسه اگر به جان فروشي
    منت مي نه، که رايگانست
  • ديوان پروين اعتصامي

  • در قيمت جان از تو کار خواهند
    اين گنج مپندار رايگانست
  • ديوان سعدي

  • رايگانست يک نفس با دوست
    گر به دنيا و آخرت بخري
  • ديوان عطار

  • چنان ز بار گنه گردنم گرانبار است
    که اين سبکدل بيچاره رايگانست گران
  • جوهر الذات عطار

  • ترا اين نفس ملعون آنچنانست
    که خون تو مر او رايگانست
  • ترا اين گنج معني رايگانست
    که ديدارش به از کون ومکانست
  • ديوان فيض کاشاني

  • گفتم که حاجتي هست گفتا بخواه از ما
    گفتم غمم بيفزا گفتا که رايگانست
  • ديوان شمس

  • اگر کان شکر خواهي همان جاست
    ور انگشت شکر خود رايگانست
  • ور زانک نازنيني بي سيم و زر ببيني
    چونک عنايت آمد اقبال رايگانست
  • آن شهريار اعظم بزمي نهاد خرم
    شمع و شراب و شاهد امروز رايگانست
  • ارمغان حجاز اقبال لاهوري

  • ز طوفاني که بخشد رايگاني
    حريف بحر گردد آب جوها
  • ديوان پروين اعتصامي

  • برد اينهمه رنج رايگاني
    چون تجربه يافتي سرانجام
  • شتابنده چو ايام جواني
    جواني بخش هستي رايگاني
  • بس رمز ز دفتر سليمان
    خواندند به ديو، رايگاني
  • خسرو نامه عطار

  • گهي دزديد از آب زندگاني
    بلب بردش ز شکر رايگاني
  • کسيرا عشق باشد با جواني
    چو تو معشوق يابد رايگاني
  • جوهر الذات عطار

  • منم آن جوهر ذات عياني
    که دارم طوق لعنت رايگاني
  • براند زين بهشتت رايگاني
    ز ناگه خوار و سرگردان بماني
  • کمالم را ندانند رايگاني
    ببينندم همه اينجا نهاني
  • چنان ميخواست تا سر نهاني
    بگويد فاش اينجا رايگاني
  • دهد جام وصالش رايگاني
    کند بر فرق او گوهر فشاني
  • نخواهد ماند دنيا جاوداني
    ولي ميدان تو عقبي رايگاني
  • وصالي يابد آنجا جاوداني
    دهد او را تمامت رايگاني
  • بياب آخر حقيقت رايگاني
    تن اندر عشق وز عشق ميگوي
  • حقيقت از تو دارم زندگاني
    مرا بخشيده تو رايگاني