4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

مثنوي معنوي

  • آن مهابت قسمت بيگانگان
    وين تجمش دوستان را رايگان
  • خلعت هستي بدادي رايگان
    من هميشه معتمد بودم بر آن
  • ديوان شمس

  • لابه کني، باده دهي رايگان
    ساقي دريا صفت مشفقي
  • لابه کني، باده دهي رايگان
    ساقي دريا صفت مشفقي
  • شيره و شيرين بدهم رايگان
    ليک چو انگور نيفشارمش
  • درويش که اسرار جهان ميبخشد
    هردم ملکي به رايگان ميبخشد
  • خسرو و شيرين نظامي

  • بيامرزش روان آمرزي آخر
    خداي رايگان آمرزي آخر
  • ليلي و مجنون نظامي

  • اين شيفته راي ناجوانمرد
    بي عاقبت است و رايگان گرد
  • وان ياوگيان رايگان گرد
    پيرامن او گرفته ناورد
  • شرف نامه نظامي

  • بپيچم سر از رايگان خوارگان
    مگر بيزبانان و بيچارگان
  • وگر ني بهاري بدين خرمي
    چرا رايگان اوفتد بر زمي
  • مخزن الاسرار نظامي

  • نام کرم ساخته مشتي زيان
    اسم وفا بندگي رايگان
  • ديوان ابوسعيد ابوالخير

  • آسان آسان ز خود امان نتوان يافت
    وين شربت شوق رايگان نتوان يافت
  • دلبر دل خسته رايگان مي خواهد
    بفرستم گر دلش چنان مي خواهد
  • ديوان امير خسرو

  • به نقد خوشدلي مفروش ده روز حيات خود
    که خواهد رايگان رفتن متاع کامرانيها
  • داغ غلامي از من هست ار دريغ باري
    از بيع کن مشرف مملوک رايگان را
  • به يک جان خواستم يک جام شادي
    ز دور چرخ، گفتا، رايگان نيست
  • خسروا، بستان متاعي در دکان روزگار
    کاين بهار عمر ناگه رايگان خواهد گذشت
  • يوسف عهدي، اگر خسرو بود قيمت گرت
    ور دهم ملک دو عالم رايگان بستانمت
  • بوسه به قيمت دهد، جان ببرد رايگان
    قيمت بوسيش هست، منت جانيش نيست
  • نرخ کردي به بوسه اي جاني
    بنده بخريد و رايگان دانست
  • به رسم بندگي بپذير، خسرو را، چه کم گردد؟
    به سلک بندگانت گر غلامي رايگان آيد
  • ياري دل ما به رايگان برد
    تا دل طلبيم باز جان برد
  • مانديم ازان حريف دل دزد
    زد قلعه و مهره رايگان برد
  • گر روي تافتي سخني گوي در چمن
    گل را دهند قيمت وبو رايگان بود