ديوان هلالي جغتايي

اگر صد سال آب از گريه بر آتش زند چشمم
هنوز از سينه من سوز هجرانت برون آيد

جان مي کنيم و يار زما بي خبر هنوز
خواهيم مردن از غم او، تا شود خبر

گر بروي من، هلالي، سيل اشک آمد چه شد؟
تا چها آيد هنوز از رهگذار چشم من؟

بهر کجا که رسيدم ز خوبي تو شنيدم
چو روي خوب تو ديدم هنوز بهتر از آني

شد از جفاي تو ملک دلم خراب و هنوز
درين غمم که: ازين هم خراب تر نکني

ديوان عرفي شيرازي

بس که صياد مرا هر گوشه دام ودانه است
دانه شد در صيد گاهم سبز ودردامم هنوز

بسکه دوش از ردود دل کاشانه را پر کرده ام
خاک گشت و روشنائي نيست در گلخن هنوز

بعد مردن بين که از صبح ازل معشوق و عشق
روبهم تازند ني دستست و ني دامن هنوز

در بهاران مي وزد باد نشاط انگيز ليک
يک گلي زين باغ نشگفته است در گلشن هنوز

کليله و دمنه

... تنوق تقديم افتد هنوز از وجوب قاصر باشد ...

ديوان امير خسرو

ندانم دي کي آمد، کي ز پيشم رفت، کان ساعت
هنوز او بود پيش من که هوشم پيش ازان گم شد

بر جان من آخر هنوز، از چيست، بر آمد گره؟
بس نيست اين کان زلف زد چندين گره در کار من

کشکول شيخ بهايي

... اگر در شهري مانم، هنوز آرام نگرفته شترانم براه همي افتند تو ...

تذکرة الاوليا عطار

... «اي خواجه! حال ما هنوز پيدا نشده است. تو جامه از من فراهم مگير، ...

... جوان کاري بود که هنوز وقت کشف آن نبود. در مشاهده بايزيد آن معني ...

... مسلمانان! تو را هنوز وقت اين نيست.». او جواب نداد. ...

... زبان مي گفت: «نه هنوز!». ...

... «بازگوي ». گفت: «من هنوز در پشيماني آنم که اول چرا گفتم؟». ...

... هزار درم باز دادم. هنوز دلم قرار نمي گرفت ». چهار سال در اين ...

ديوان فرخي سيستاني

هنوز آن مرد را کان پيل تو آن چتر بر سر زد
ز بيم تو نه اندر چشم خوابست و نه در تن جان

ديوان وحشي بافقي

هنوز از شب همان پاس نخست است اي فلک مارا
چه شد چون ديگران گو يک شب ما هم سحر گه شو

تذکرة الاوليا عطار

... است محبت او را، هنوز هيچ نکرده باشم. و اگر گناه من وهمه خلايق ...

... يکي بريدي، که من هنوز سه قدم نبريده ام ». شبلي به هاي هاي ...

... نهند از آن مهماني هنوز حق او نگزارده باشند و از مشرق تا مغرب ...

کليله و دمنه

... مؤانست طلبي ؟ مگر هنوز ريبتي باقي است ؟ ...