2229 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • کاروان دوستان بسيار بگذشت و هنوز
    بين کزين ره چند ازينسان کاروان خواهد گذشت
  • سوزش سينه من ديد و کنارم نگرفت
    که هنوز اين تن بد روز تب هجران داشت
  • خسرو مسکين ازو شهره هر کوي شد
    وان دل او را هنوز راز ندانم که چيست
  • خسرو به يک نظاره رويش ز دست شد
    وين ديده را هنوز تمناي ديگرست
  • رخ چو آب حيات تو آب بنده بريخت
    هنوز دوستي بنده هم بر آن آب ست
  • هزار جان مقدس شدند خاکستر
    هنوز پختن سودات از آدمي خام است
  • جان ببردي و خوش هنوز نه اي
    دست بر دل نه اين زمان که تراست
  • درونم پر از يار گشت و هنوز
    ازان سو که يارست بيگانگي ست
  • هنوز مي کشدم دل به زلفت، ار چه مرا
    هزار گونه گشايش ازان کشيده شده ست
  • هنوز تاز رخت بشکفد گلم باري
    خراش يافت دل از خار خار آمدنت
  • پرير بر سر بامش بديدم و گفتم
    هنوز بر سر بام من آفتابي هست
  • هنوزت ناز گرد چشم خواب آلود مي گردد
    هنوز از تو شکيب عاشقان نابود مي گردد
  • من اندر خاک ميدانش لگدکوب ستم گشتم
    هنوز آن شهسوار من سر جولانگري دارد
  • هنگام سحر کشيده گيسو
    شب رفت، هنوز مه به جا بود
  • بوالعجب شد کار من از ناله زارم، هنوز
    من درين غم ناله هاي بوالعجب خواهم کشيد
  • دل من ببرد زلفش، جگرم نجست چشمش
    تو مباش غافل، اي جان، که هنوز کار دارد
  • تو شبانه مي نمايي، به برکه بوده اي شب؟
    که هنوز چشم مستت اثر خمار دارد
  • به وفاداري او گشت تنم خاک و هنوز
    نکهت دوستي او ز کفن مي آيد
  • جان جهاني از رخ او کشته شد، هنوز
    ديوانه خلق ديدن آن رو چه مي رود؟
  • نزديک شد هلاکت خسرو ز دوريت
    در کار او هنوز، چه تقصير مي رود؟
  • باران اشک خانه چشمم خراب کرد
    دستم هنوز زير زنخدان ستون شود
  • دل را بسوختي و هنوز از براي تو
    سوگند مي خورد که به آتش درون شود
  • چشمش هزار قلب شکست، از مژه هنوز
    لشکر کشد که بر دل بدخوي من زند
  • ز خون ديده نوشتم هزار نامه درد
    هنوز قصه اندوه من، به سر نرسيد
  • گذشت بر دلم اندوه صد هزار قياس
    هنوز اين شب هجر مرا سحر نرسيد
  • شوم فداي جمالي که گر هزاران سال
    کنم نظاره، هنوز آرزو به جا باشد
  • زبان نماند، ز نامت هنوز سيري نيست
    دريغ خسرو مسکين که يک زبان دارد
  • درونه خون شد و سختي جان من بنگر
    که دل هنوز شکيبا نمي توانم کرد
  • خيال وي رسنم بسته در گلو مي گشت
    هنوز دل به سوي زلف تو کشانم بود
  • داد خسرو به عشق جان و هنوز
    داد مردان پاکباز نداد
  • چون هنوز آن نگار شهر آشوب
    بر سر ماجراست، چتوان کرد؟
  • زمي هاي دوشينه مستم هنوز
    ميي کز دو چشم جگرزاي بود
  • هنگام برگ ريز حياتم شد و هنوز
    زان نوبهار حسن صبايي نمي رسد
  • چرا نمردم در زير پاي گلگونش
    هنوز از دلم اين خارخار مي نرود
  • شهيد عشق که آلوده شد به خون کفنش
    در آفتاب قيامت هنوز تر باشد
  • تنم ز هجر دو تا شد، هنوز زخم مزن
    مرا که چنگ شکستم براي ساز مگير
  • دلبر از کوي محبت پا اگر بيرون نهاد
    من به دست نااميدي سرنمي خارم هنوز
  • ملک دل کردي خراب از تيغ کين
    واندر اين ويرانه سلطاني هنوز
  • هر دو عالم قيمت خود گفته اي
    نرخ بالا کن که ارزاني هنوز
  • خون کس يارب نگيرد دامنت
    گر چه در خون ناپشيماني هنوز
  • ما ز گريه چون نمک بگداختيم
    تو به خنده شکرستاني هنوز
  • جان ز بند کالبد آزاد گشت
    دل به گيسوي تو زنداني هنوز
  • پيري و شاهد پرستي ناخوش است
    خسروا، تا کي پريشاني هنوز
  • عمرم به آخر آمد و روزم به شب رسيد
    مستي و بت پرستي من همچنان هنوز
  • آهنگ کرده سوي بتان جان کمترين
    کافر دلان حسن درون سوي جان هنوز
  • صد غم رسيد و مرگ هنوزم نمي رسد
    صد کعبه رفت و مهر دلم رايگان هنوز
  • عالم تمام پر ز شهيدان خفته گشت
    ترک مرا خدنگ بلا در کمان هنوز
  • بيدار مانده شب همه خلق از نفير من
    وان چشم نيم مست به خواب گران هنوز
  • هر دم کرشمه هاي وي افزون و آنگهي
    خسرو ز بند او به اميد امان هنوز
  • اي طبيب مهربان، چون رنجه فرمودي قدم
    از سر بالين من مگذر که بيمارم هنوز