ديوان عرفي شيرازي

مده تسليم از صلح بي مدار هنوز
که ميشوم بفريبت اميدوار هنوز

پيام مشرق اقبال لاهوري

چسان افرشته و يزدان بگيرند
هنوز آدم بفتراکي نه بستند

جاويد نامه اقبال لاهوري

ما هنوز اندر ظلام کائنات
او شريک اهتمام کائنات

مجموعه اشعار اقبال لاهوري

ظاهرش اين جلوه هاي دلفروز
باطنش از عارفان پنهان هنوز

ديوان امير خسرو

آشکارا سينه ام بشکافتي
همچنان در سينه پنهاني هنوز

جور کردي سالها چون کافران
بهر رحمت نامسلماني هنوز

مرا جان در وفاداري برآمد
هنوز اندر حق من بدگماني

جام جم اوحدي مراغي

تا ترا مدح ديگري ساقيست
از طبيعت هنوز پر باقيست

ديوان انوري

در هجر ز درد بي قرارم
کان درد هنوز برقرارست

دل در غم انتظار خون شد
بيچاره هنوز در گمانست

هنوز اين بر زبانش ناگذشته
فراقت گفت آري مي نمايد

باش تا صبح دولتت بدمد
کاين هنوز از نتايج سحرست

وقتي که هنوز آسمان طفل
آدم به طفيل تو مکرم

ديوان بيدل دهلوي

عمرها شد دميده است آفاق
بي لباسي هنوز عريان نيست

عمر رفت و هنوز درخوابم
کاروان از سرم خموش گذشت

زتنگناي جسد عمرهاست تاخته ايم
هنوز قامت پيري رکاب ميريزد

ايشمع نقش پرده تحقيق ديگر است
تصويرت انتظار سحرميکشد هنوز

نفسي هست جانکني مفت است
تيشه دارم هنوز فرهادم

شاهنامه فردوسي

هنوز آهني نيست زنگار خورد
که رخشنده دشوار شايدش کرد

هنوز آن کمربند نگشاده ام
همان تيغ پولاد ننهاده ام

بدو گفت نيرنگ داري هنوز
نگردد همي پشت شوخيت کوز

هنوز آن سر تيغ دستان سام
همانا نياسود اندر نيام

شمارش پديدار نامد هنوز
نويسنده را پشت برگشت کوز

بدان دز نگه کرد بيدار شاه
هنوز اندرو نارسيده سپاه

ديوان خاقاني

من از خيره کش فراق هنوز
ديت وصل نستدم درياب