ديوان محتشم کاشاني

اين صيد هنوز نيم رام است
اين کار هنوز ناتمام است

اين ماه هنوز نو طلوع است
اين نخل هنوز نو قيام است

ديوان مسعود سعد سلمان

هنوز روز معاليت را نبوده صباح
هنوز باغ بزرگيت را نرسته شجر

ديوان شمس

تو موسيي وليک شباني دري هنوز
تو يوسفي وليک هنوز اندر اين چهي

هزار مهره ربودي هنوز اول بازيست
هزار پرده دريدي هنوز زير نقابي

زين سنگدلان نشد دلي نرم هنوز
زين يخ صفتان يکي نشد گرم هنوز

نگرفت دباغت آخر اين چرم هنوز
نگرفت يکي را ز خدا شرم هنوز

من سير نگشته ام ز تو يار هنوز
وامم داري نبات بسيار هنوز

خسرو و شيرين نظامي

هنوز اين زيربا در ديگ خامست
هنوز اسباب حلوا ناتمام است

ليلي و مجنون نظامي

سر رفت و هنوز بد لکامي
دل سوخته شد هنوز خامي

مخزن الاسرار نظامي

کشمکش جور در اعضا هنوز
کن مکن عدل نه پيدا هنوز

ديوان وحشي بافقي

هنوز عاشقي و دلرباييي نشدست
هنوز زوري و زور آزماييي نشدست

هنوز نيست مشخص که دل چه پيش کسيست
هنوز مبحث قيد و رهاييي نشدست

اي دل بي جرم زنداني، تو در بندي هنوز
آرزو کردت به اين حال آرزومندي هنوز

هست از رويت مرا سد گونه حيراني هنوز
وز سر زلف تو انواع پريشاني هنوز

هست هنوز ماه من چشم و چراغ ديگران
سبزه او هنوز به از گل باغ ديگران

هفت اورنگ جامي

مبتلاي من و ماييم هنوز
مانده در خوف و رجاييم هنوز

ديوان هلالي جغتايي

دردا! که اسير ننگ و ناميم هنوز
در گفت و شنيد خاص و عاميم هنوز

شد عمر تمام و ناتماميم هنوز
صد بار بسوختيم و خاميم هنوز

ديوان عرفي شيرازي

شکست رنگ شباب و هنوز رعناپي
درآن ديار که زادي هنوز آنجايي

جان رفت وسوز تو بدل ناتوان هنوز
شد خاک ديده ومژه ام خون فشان هنوز

داغ داغم کرد ياس وطالب کامم هنوز
دوزخي در هربن مو دارم وخامم هنوز

ديده ام پژمرد ومحروم گل رويم هنوز
آب فرصت رفت وحيران لب جويم هنوز

گويم گهي خوش آمد آسودگي هنوز
درد ترا هنوز سزاوار نيستم

مردم و دارد جمال او دلم روشن هنوز
نور مي بارد ز نخل وادي ايمن هنوز