نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
1221 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.
ديوان امير خسرو
به عشق از گريه هم ماندم، چه گيرم؟
بر از کشتي که
باران
نيست او را
خسرو، تني چو کاه و فراقي درونه سوز
درويش خانه از خس و
باران
آتش است
دلم ز ديده برون شد، بماند در مژگان
گزير کرد ز
باران
به ناودان آويخت
باران
مهر او بنباريد بر دلم
تا چشم من زهر مژه ناودان نساخت
دو چشم خسرو از باريدن در
کف شاهنشه
باران
عطا شد
خسروا، مگري که جز خاشاک بدنامي نرست
ديده هاي عاشقان هر جا که
باران
ريختند
سيل اشکم چون خيالش ديد در دل جا گرفت
روز
باران
کس نخواهد کز پناهي بگذرد
آب چشمم روز عيد از آستانش بازداشت
باز دارد از صلا عيدي که در
باران
بود
گريه بر سوز منش آمده بر سوختگان
آن چه
باران
کرم بود که ناگه برسيد
فصل نوروز که آورد طرب بر همه خلق
چشم بد روز مرا موسم
باران
آورد
گريه خسرو چو نگه کرد، گفت
خانه روم باز که
باران
رسيد
چون در خرامش وي
باران
فتنه خيزد
سيلاب فتنه خيزد، موج بلا برآيد
روزي عجب مدار که طوفان برآورد
باران
اشک ديده که دست از سحاب برد
باران
اشک خانه چشمم خراب کرد
دستم هنوز زير زنخدان ستون شود
با چنين آه و اشک، چو
باران
شاخ اميد من به يار نيامد
دل در آويخت جعد تو به رسن
وانگه از غمزه تير
باران
کرد
جايي که از لب تو
باران
بوسه بارد
دل غنچه غنچه خيزد، جان خوشه خوشه رويد
خوشا کشيدن مي بر بساط سبزه چو ابر
کشيده باشد و
باران
يگان يگان بچکد
باران
خوش رسيد و حريفان عيش را
گشت آشناي جان و زهي آشناي خوش
دوستان مستند و
باران
مي چکد
همچنان خيزان فرا بيرون رويم
ابر بهار
باران
، وين چشم خونفشان هم
بلبل به باغ نالان، عاشق به صد فغان هم
در آن زمان که نبينم ترا به چشم چو ابرم
چنان ببارد
باران
که آفتاب نبينم
ز گريه بيش مي سوزيم با آنک
نگيرد هيمه آتش ز
باران
تا کي گذري به سوي خسرو
چون بر سر کشت خشک
باران
قصه
باران
اشک بيش نگويم، ازآنک
در خور گوش تو نيست لؤلؤي لالاي من
صفحه قبل
1
...
4
5
6
7
8
...
49
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن