1221 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

ديوان شمس

  • اين دانه هاي نازنين محبوس مانده در زمين
    در گوش يک باران خوش موقوف يک باد صبا
  • ماييم چو کشت اي جان بررسته در اين ميدان
    لب خشک و به جان جويان باران سحابي را
  • از پي شمس حق و دين ديده گريان ما
    از پي آن آفتابست اشک چون باران ما
  • از عشق تاجداران در چرخ او چو باران
    آن جا قبا چه باشد اي خوش کمر به رقص آ
  • من از کجا غم و شادي اين جهان ز کجا
    من از کجا غم باران و ناودان ز کجا
  • دل مثال ابر آمد سينه ها چون بام ها
    وين زبان چون ناودان باران از اين جا نازلست
  • اين خود آن کس را بود کز ابر او باران چکد
    بام کو از ابر گيرد ناودانش قايلست
  • اي ابر خوش باران بيا وي مستي ياران بيا
    وي شاه طراران بيا مستان سلامت مي کنند
  • اين عشق چو بارانست ما برگ و گيا اي جان
    باشد که دمي باران بر برگ و گيا کوبد
  • عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند
    خوش به هر قطره دو صد گوهر جان بردارند
  • قطره اي تو سوي بحري کي تواني آمدن
    سوي بحرت آورد چون سيل و چون باران صيام
  • آن را که باشد درد دل کي رهزند باران گل
    از عشق باشد او بحل کو را نشد که خردله
  • يکي ابري وراي حس که بارانش همه جان است
    نثار خاک جسم او چه باران ها بباريده
  • باغ آي و ز باران سخن نرگس و گل چين
    نرگس ندهد قطره اي از بام چکيده
  • چرا چون ابر بي باران به پيش مه ترنجيدي
    چرا همچون مه تابان بر اين عالم نمي گردي
  • برو تو دست اندازان به سوي شاه چون باران
    ببيني بحر را تازان در آن بحر پر از خوني
  • گر بباري تو چو باران کرم بر بامم
    هر دو چشمم ز نم و قطره چو ميزاب کني
  • برقي که بر دلت زد و دل بي قرار شد
    آن برق را در اشک چو باران خويش جوي
  • گرنه چو باران بر چمن من دادمي داد ز من
    با جمله فردان جفتمي وز جمله جفتان فردمي
  • ديوان ناصر خسرو

  • ز پنهان آمد اينجا جان و پيدا شد زتن زان سان
    که پنهان بر شود واندر هوا پيدا شود باران
  • ديوان وحشي بافقي

  • تخم اميد ما از و نارسته ماند از بي نمي
    اما به کشت ديگران باران رحمت کم نشد
  • ز باران بهار حسن آبي بر گلستان زن
    که اندر مهر جان پر گل کند ديوار بستان را
  • نکردي بي اجازت سيل سر در خانه موري
    خواص عدل او همراه اگر مي بود باران را
  • ديوان هاتف اصفهاني

  • تويي کافشاند و ريزد به کشت دوست و دشمن
    سموم قهر تو اخگر سحاب لطف تو باران
  • بر سرو و سمن لؤلؤ تر ريخته باران
    بر لاله و گل در و گهر بيخته ژاله