1221 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

ديوان قاآني

  • پيش ز پويه دهانش ز کف تنش ز عرق
    نمونه ايست عجب باد و برف و باران را
  • باران همه بر جاي عرق مي چکد از ابر
    پيداست که از دست کريم تو حيا کرد
  • و يا ابراز پي ايثار بزم جشن عيد شه
    به رغم سيم ماه نو ز باران گوهرافشان شد
  • پيش باد و سمش سندان تنش ابر و تکش طوفان
    کفش برف و خويش باران دوش برق و غوش تندر
  • سلامت را دعا گفتم ز شوق چشم بيمارش
    چو باران گريه سر کردم ز هجر لعل خندانش
  • در خوي رود از شرم دلش بحر که دايم
    بر چهره او آب زند ابر ز باران
  • اگر ببري بدم گشتم ز عونش ببر اژدرکش
    اگر ابري بدم گشتم ز فيضش ابر در باران
  • بر دامن خاک از نخست هر خس که کردي جاي چست
    قصاروش يکباره شست از آب باران فرودين
  • و يا ز شدت باران و برف و برد هوا
    به نيمه راه به جايي بماند خواه مخواه
  • ديوان محتشم کاشاني

  • بترس از آن که چه باران لطف بر همه باري
    به برق آه زند در دل تو جان من آتش
  • خورد تا چشم تو چشم اي نرگس باران اشگ
    شوخ چشمان را براند نرگس از بستان چشم
  • مهر ليلي بين که اشگش بر سر راه وداع
    همچو باران بر سر مجنون ز محمل ريخته
  • به رنگ دست تو ابري نديده چشم فلک
    که سيم ناب و زر سرخ از آن بود باران
  • بس که چون باران نيسان اي سحاب خوش مطر
    از زبان ما دعا مي بارد از دست تو زر
  • به خصم تشنه جگر هم رساند دست تو فيض
    که آبش از مطر قطره هاي باران داد
  • رخت عالم گشته بيش از حدتر از باران ظلم
    آفتاب عالمي زين بيش به سر عالم به تاب
  • ز آسمان به زمين سيم و زر شود باران
    محيط همت او آب اگر دهد به سحاب
  • ديوان مسعود سعد سلمان

  • نه نوگلي و شکر دانم که چاره نيست
    از آفتاب و باران کس را به راه در
  • نه روشنايي و باران ز مهر و ابر بود
    نه جست بايد روزي ز کف تو ناچار
  • چو مهر تابان تاب و چو چرخ گردان گرد
    چو ابر باران بار و چو سرو بالان بال
  • چو پر شود به دماغم ز تف عشق بخار
    ز ابر چشم فرود آيدم چو باران نم
  • نه ملک زيبد بي او نه چرخ بي خورشيد
    نه خلق باشد بي او نه کشت بي باران
  • غريوان کوس محمودي چو رعد از ابر نيساني
    سپاه گرد بر گردش چو ابري کش بلا باران
  • ديوان فيض کاشاني

  • کردن درمان چه سود اشگ چه باران چه سود
    درد دل و سوز جان مي نپذيرد علاج
  • دل که در بند غمت افتاد شد در يتيم
    قطره باران چو افتد در صدف گوهر شود