167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان باباطاهر

  • همه از در برانند سوته آيم
    ته که از در براني واکيان شم
  • اگر صد سال در دنيا بماني
    در آخر منزلت زير زمينه
  • ز حال خويشتن مو بيخبر بيم
    ندونم در سفر يا در حضر بيم
  • چه در گلشن چه در گلخن چه صحرا
    چو ديده واکرم جز ته نوينم
  • ديوان بيدل دهلوي

  • در پرده هاي عجز سري واکشيده ايم
    چون درد در شکست دل است آشيان ما
  • تحير در صفاي امتياز باد، مي لغزد
    پري گوئي عرق کرد است در پيرامن مينا
  • در آن محفل که حاجت ميشود مضراب بيتابي
    نواها در شکست رنگ استغناست سايل را
  • نشانها نقش برآبست در معموره امکان
    نگين بيهوده در زنجير دارد نام شاهان را
  • ميشود محو از فروغ آفتاب جلوه ات
    عکس در آئينه همچون سايه در ديوارها
  • عرض تخصيص از فضوليهاي آداب وفاست
    چون نگه در ديده يا چون روح در اعضا بيا
  • شعله در جاني که خاک حسرت ديدار نيست
    خاک در چشمي که نتوان بود حيران شما
  • در قلزم خيال تو نتوان کنار جست
    خلقي در آب آينه دارد سفينه ها
  • سرمه بينش جهان در چشم ما تاريک کرد
    شوخي جوهر بود در ديده خس آئينه را
  • بدل گفتم کدامين شيوه دشوار است در عالم
    نفس در خون طپيد و گفت پاي آشنائيها
  • در ملک نيستي چه تصرف کند کسي
    عنقا گم است در پي نام نگين ما
  • بسکه در ميزان هستي سنگ قدرم بيش بود
    در عدم با کوه مي سنجند اعمال مرا
  • پيش آن چشم سخنگو موج مي در جامها
    چون زبان خامشان پيچيده سر در کامها
  • زبس عام است در وحشت سراي دهر بيتابي
    دل هر ذره دارد در قفس چندين طپيدنها
  • چنين در حسرت صبح بناگوش که ميگريم
    که در مهتاب دارد ريشه اشکم از چکيدنها
  • نيستي يا جوج سد جسم در راه تو چيست
    نيستي هاروت مردي در چه بابل چرا
  • تيغ غرور بشکن در کارگاه گردون
    آتش زبانه دارد در گردش فسانها
  • در غمت آخر هجوم ناتوانيهاي دل
    ميکند چون ناله در جيب نفس پنهان مرا
  • در بناي رنگ ما گرد شکست امروز نيست
    ابروي معمار چيني داشت در تعمير ما
  • بهاري در نظر گل ميکند اما نميدانم
    بطبع غنچه ها رنگست يا خون در تن مينا
  • بحسن خلق (بيدل) تا توان در جنت آسودن
    چه لازم در دل دوزخ نشستن از شرارتها
  • عمرها شد در فضاي بي نشان پرميزنم
    آشيان در عالم عنقاست اوهام مرا
  • چون نگه در خانه چشم خيال افتاده ايم
    سايه مژگان تصور کن در و ديوار ما
  • شمع محفل در گشاد چشم دارد سوختن
    فرق حيرانست در اقبال تا ادبار ما
  • در دير بوالفضوليم در کعبه ناقبوليم
    يارب شکست دل کن محراب معبد ما
  • درس همه در سکته تدبير مساويست
    در موج گهر نيست پس و پيش سبقها
  • در غم جستجوي رزق سودن دست داشتيم
    آبله ريخت دانه چند در آسياي ما
  • آب در هر سرزمين دارد جدا خاصيتي
    نشه باشد مختلف در هر طبيعت باده را
  • موج در گوهر زآشوب طپشها ايمن است
    نيست تشويش دگر در بند دل افتاده را
  • در دبستان طلب تعطيل مشق درد نيست
    همچو نال خامه در دل خشک مپسند آه را
  • هواي گلشن فردوس در قفس بنشاند
    خيال در پس زانوي دل نشسته ما را
  • غير جوهر در تماشاي خط نورسته ات
    ميکند صد آرزو در دل نمو آئينه را
  • ناله ها در شکن دام خموشي داريم
    خفته پرواز در آغوش شکست پر ما
  • چو غنچه در پس زانوي انتظار جدائي
    نشسته در چمن ما هزار رنگ کمين ها
  • ز برق حيرت حسنت چو موج در گوهر
    در آب آئينه محواند ماهيان کباب
  • باز در گلشن ز خويشم ميبرد افسون آب
    در نظر طرز خرامي دارم از مضمون آب
  • در عدم بيکاري ما شغل هستي پيش برد
    صنت اوهام کشتي راند در موج سراب
  • تا هوائي در سرم پيچيد از خود ميروم
    گردبادم دارم از سرگشتگي پا در رکاب
  • ميکند در خود تماشاي بهارستان رنگ
    از براي سرخوشي در طبع گل بنگ است آب
  • در آن بساط که از رنگ آرزو پرسند
    چو ياس در نفس ما شکسته است جواب
  • ريشه دلبستگي در خاک اين گلشن نبود
    رفت گل هم در قفاي نالهاي عندليب
  • حسن تشريف بهار است آب را در برگ گل
    ميکند در ساغر اندازد اگر پيدا شراب
  • در سواد سرمه کن نظاره چشم بتان
    عشرت افروز است (بيدل) در دل شبها شراب
  • زجوش ماهتاب اين دشت و در کيفيتي دارد
    که گوئي پنبه ميناست در رهن فشار امشب
  • زسخت جاني خود بيتو در شب هجران
    نشسته در عرق خجلتم چو سنگ دراب
  • اي طالب سلامت از آفات نگذري
    در ساحل آتش است تو کشتي ببر در آب