نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان انوري
شيوه اهل زمانه پيش کن بگزين غلام
در
حضر بي بي و خاتون
در
سفر اسفنديار
همچو معني که
در
بيان باشد
در
جهاني و از جهاني بيش
نظيرت
در
سخا و مردمي نيست
نه
در
مرو و نه بغداد و نه طائف
بوده
در
بذل و جود چون حاتم
گشته
در
عدل و داد چون فاروق
روز و شب
در
عبادت خالق
سال و ماه
در
رعايت مخلوق
اي مسلم به نکته
در
اشعار
وي مقدم به بذله
در
امثال
چون بدان راضي نبودستم طلب مي کرده ام
در
سفرگاه مسير و
در
حضرگاه مقام
گهي ز آب دو ديده مدام
در
بحرم
گهي ز آتش سينه مقيم
در
نارم
خاطرم
در
ستر ديوان دختران دارد چو حور
زهره شان پرورده
در
آغوش طبع زاهرم
در
غرض از آفرينش غايتم بس اولم
گرچه
در
سلک وجود از روي صورت آخرم
در
حل مشکلات چو خورشيد روشنم
در
قطع معضلات چو شمشير قاطعم
تا که
در
خانه فلک باشيم
همه
در
خانه غلام توايم
گاه باشد به شرق و گاه به غرب
گاه
در
حوت و گاه
در
سرطان
هست يسر خادمان از خاتم تو
در
يسار
هست يمن چاکران از خامه تو
در
يمين
وفا
در
طبع تو تسکين گزيده
سخا
در
دست تو ماوي گرفته
خصم
در
مجلس تو مسخره وار
گردن از کاج
در
ندزديده
تو زر خواهي و من سخن عرضه دارم
تو
در
فاژه افتي و من
در
عطاسه
رشيد اختيار زمانه است و طبعش
در
اين فن چو
در
زلف ژوليده شانه
چيست کز تابش تو
در
نورند
همه آفاق و بنده
در
سايه
اي ز قدر تو آسمان
در
گو
آفتاب از تو
در
خجالت ضو
اين همايون
در
فرخنده سراي
تا ابد باد
در
اقبال به پاي
به زر سيکي نمي يابم
در
اين شهر
وگرنه نيست
در
طبعم بخيلي
نه
در
دست تقدير ملکي بگيري
نه
در
حرب ايام خوني براني
عالمي از کرم اين همه
در
آسايش
امني از قلم آن همه
در
آساني
در
حضورست از اين نقش يقين مي شودم
خاصه با مهره
در
ششدر بي ساماني
در
سر حکمت و فطنت ز کرامت عقلي
در
تن دانش و رامش به لطافت جاني
بر تو ار چند
در
انواع سخن تاوان نيست
اندرين شعر شکايت ز
در
تاواني
زان روي که روز وصل آن
در
خوشاب
در
خواب شبي بر آتشم ريزد آب
در
صدر وزارتت که
در
عشق زرست
چون از پس راء عمرو واو افتادست
خوش باش که يک نيمه مرا
در
خانه ست
در
سنبله سپهر اگر يک دانه ست
پاي تو اگرچه
در
وفا محکم نيست
در
دست تو يک درد مرا مرهم نيست
در
چشمه تيغ بي کفت آب مباد
در
زلف زره بي کنفت تاب مباد
بي ياد مبارک تو
در
دست ملوک
در
آب فسرده آتش ناب مباد
ايام زفتنه تو
در
گوشه نشست
خورشيد ز سايه تو
در
خانه بماند
در
هجر همي بسوزم از شرم خيال
در
وصل همي بسوزم از بيم زوال
در
کوي غمت هزار منزل دارم
وز دست تو پاي صبر
در
گل دارم
از شرم رخ تو
در
تو نتوان نگريست
مي ريزم اشک تا
در
آبت بينم
رفتم چو نماند هيچ آبم بر تو
در
چشم تو خوارتر ز خاک
در
تو
وين وصل که قبله ايست
در
عالم عشق
از گمشدگان يکيست
در
عالم تو
در
مرتبه از سپهر پيش آمده اي
وز آدم
در
وجود بيش آمده اي
ديوان باباطاهر
ز عشقت آتشي
در
بوته ديرم
در
آن آتش دل و جان سوته ديرم
زدل نقش جمالت
در
نشي يار
خيال خط و خالت
در
نشي يار
ته که دور از مني دل
در
برم ني
هوايي غير وصلت
در
سرم ني
غمت
در
سينه مو خانه ديره
چو جغدي جاي
در
ويرانه ديره
فلک هم
در
دل تنگم نهد باز
هر آن انده که
در
انبانه ديره
خوشا آندل که از خود بيخبر بي
ندونه
در
سفر يا
در
حضر بي
زعشقت آتشي
در
بوته ديرم
در
آن آتش دل و جان سوته ديرم
تو داري
در
مقام خود قراري
مويم که
در
جهان آواره هستم
روم
در
پاي گل افغان کنم سر
که هر سوته دلي
در
غلغل آيو
بگيرم
در
بغل قبر رضا را
در
آن گلشن گل شادي بچينم
صفحه قبل
1
...
96
97
98
99
100
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن