167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • در اژدهاي رايت از باد حمله تو
    روح الله است گويي در آستين مريم
  • در شير رايت تو باد هواي هيجا
    روح الله است گويي در آستين مريم
  • گفتم نفاذ حکمش در تو مؤثر آيد
    گفتا که مي چه گويي در ماوراي من هم
  • در بوستان مجلس لهو ار ز خارجي
    چون در ميان سرو و سمن سيروراسنم
  • باد از مکان و منصب تو هرکه در وجود
    در منصبي که باشد گويد ممکنم
  • در چو من کس کمان قصد مکش
    کز تو در انتقام افزونم
  • زهي ز روي بقا در بدايت دولت
    زهي ز وجه شرف در نهايت تعظيم
  • نه يک سؤال تو آيد در انتقام درست
    نه يک جواب تو آيد در احتشام سقيم
  • نه در مفاصل اين سستيي ز بار رکاب
    نه در طبيعت آن نفرتي ز باد عنان
  • سپهر کيست که در خدمتت کند تقصير
    زمانه کيست که در نعمتت کند کفران
  • زبان بود در کامها بي تو خنجر
    نظر بود در ديده ها بي تو پيکان
  • يکي از تف سينه در قعر دوزخ
    يکي از نم ديده در موج طوفان
  • ايا چرخ در پيش قدر تو واله
    و يا ابر در پيش دست تو حيران
  • ز بيم او بتوان ديد در مظالم او
    ضمير دشمن او در درون پيراهن
  • ز تف هيبت او در دلش ببندد خون
    چنانکه بر رخ عناب و در دل روين
  • حکايتي است از آن طبع آب در دريا
    روايتي است از آن دست ابر در بهمن
  • بکاهد وقت خشمش عمر در مرگ
    بغلطد گاه کينش مرگ در خون
  • زهي جود از تو در قوت چو قارن
    زهي آز از تو در نعمت چو قارون
  • غلط را سوخت حکمت بر در سهو
    چرا را کشت امرت بر در چون
  • ندادي دل به دنيي و به عقبي
    نبستي وهم در والا و در دون
  • در خاره فتد عقدها چو عين
    در پشته فتد رخنها چو سين
  • در غصه اين ملک باد راي
    در طعنه آن خسروي تکين
  • در بزم شهي يسر بر يسار
    در رزم شهان يمن بر يمين
  • آنکه در شان او ثنا منزل
    وانکه در ذات او کرم تضمين
  • عالمي در حنين عشقش و او
    در ميان رحم هنوز جنين
  • آنکه در دست او سخا مضمر
    وانکه در کلک او هنر تضمين
  • آنکه در ملک مرادش ز عدم کرد وجود
    وانکه در عقل ضميرش ز گمان ساخت يقين
  • دولتت در همه احوال قوي باد قوي
    ايزدت در همه آفاق معين باد معين
  • از در شاهي در طغرل تکين
    شحنه دين خنجر طغرل تکين
  • صاحبا بنده را در اين يکسال
    در مديح تو شعرهاست متين
  • ايام در مواکب قلب سپاه تست
    و اسلام در حمايت عالي جناب تو
  • در حزم بادرنگي و در عزم با شتاب
    عالم گرفته گير درنگ و شتاب تو
  • آنجا که از زبان سنان در سخن شوي
    در عرصه جهان ندهد کس جواب تو
  • کجا که ني سمر رسم تست در اقوال
    کجا که ني شکر شکر تست در افواه
  • بجز تفکر مدح تو نيست در اوهام
    بجز حکايت جود تو نيست در افواه
  • زمان نيابد جز در عدم ترا بدگوي
    زمين ندارد جز در شکم ترا بدخواه
  • بجز تفکر مدح تو نيست در اوهام
    بجز حکايت شکر تو نيست در افواه
  • زمان نيابد جز در عدم ترا بدگوي
    زمين نيابد جز در شکم ترا بدخواه
  • در جهانداريت گردون فتنه در سر داشته
    وز ملکشاهيت عالم رونق از سر يافته
  • حادثه در نرد درد و فتنه در شطرنج رنج
    بدسگالت را حريف آب دندان يافته
  • قهر شاهين انتقامت اخگر دل در برش
    چون در امعاء شترمرغ از اسف بگداخته
  • بذلت در و ديوار آرزو را
    در نقش و نگار نعم گرفته
  • تا در حرم آسمان نگردد
    بر کس در شادي و غم گرفته
  • آرام زمين بر در حزم تو نشسته
    تعجيل زمان در ره عزم تو دويده
  • در عهد نفاذ تو ز پستان پلنگان
    آهو بره در خواب ستان شير مکيده
  • تو در چمن دولت و در باغ وزارت
    چون ابر خراميده و چون سرو چميده
  • بوده نقاش قضا در شجرت متواري
    گشته فراش صبا در چمنت ناپرواي
  • گرچه در عشرتند مشتي لوم
    وز چه در اطلسند چند گداي
  • چه بزرگي بود در آن نه نه اند
    هم در آن آشيان و ماوي جاي
  • من نيم در حکم خويش از کافريهاي سپهر
    ورنه در انکار من چه شاعري چه کافري