167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • صفات حمد تو در ابتداي مصحف مجد
    مثال نعت تو در انتهاي دفتر جود
  • تا عروس روزگار اندر شبستان سپهر
    در حرير ابيض و در شعر اسود مي رود
  • برخاست چرخ در طلب کبرياء تو
    مي بودش اين گمان که بدو در توان رسيد
  • نقد وجود چرخ عيار از در تو برد
    چون در علو به کارگه امتحان رسيد
  • سي سال در طريق تحير دلم بتاخت
    اکنون ز خدمت در تو بر کران رسيد
  • در همه شغلي چون صبر شتابش اندک
    در همه کاري چون حلم درنگش بسيار
  • چرخ را با شرفش سنگ فتد در موزه
    کوه را با سخطش کيک فتد در شلوار
  • باد در موقف حکم تو وزد وقت نفاذ
    خاک در سايه حلم تو بود گاه وقار
  • هرکجا منع تو بگشاد در چون و چرا
    بر در خانه تقدير توان زد مسمار
  • دامن عمر تو از گرد اجل در عصمت
    پايه جاه تو زاسيب فلک در زنهار
  • مهر تو دوستان را در دل شکفته گل
    کين تو دشمنان را در جهان شکسته خار
  • هم غور احتياط ترا دهر در جوال
    هم اوج بارگاه ترا چرخ در جوار
  • اين چو پيکان بشارت بر، شتابان در هوا
    وان چو پيلان جواهرکش خرامان در قطار
  • در پناه درگه اقبال و بام قدرتست
    هفت کوکب در مسير و نه سپهر اندر مدار
  • گر شود در سنگ پنهان دشمنت همچون کشف
    ور شود در خاک متواري حسودت همچو مار
  • در ببستم بدو زنجير هم از اول شب
    پشت کردم سوي در روي به سوي ديوار
  • چون اژدهاي نيزه بپيچيد در کفش
    در دست خصم نيزه عصا کرد روزگار
  • اي در هنر مقدم اعيان روزگار
    در نظم و نثر اخطل وحسان روزگار
  • نامانده چو تو اختر در برج شاعري
    نابوده چون تو گوهر در کان روزگار
  • تو گرم کرده اسب به نظاره گاه عيد
    عيد تو در وثاق نشسته در انتظار
  • ليکن ز شرم آنکه درين هفته بيشتر
    شب در شراب بوده ام و روز در خمار
  • از سير کلک تو همه آفاق در سکون
    وز سد حزم تو همه آفاق در حصار
  • قهر تو گر طلايه به دريا کشد شود
    در در صميم حلق صدف دانه انار
  • اي قضا بر در تو جويان جاه
    وي قدر بر در تو خواهان بار
  • سالها بودم در باغ و نديدم رخ شهر
    تو که دوش آمدي امروز شدي در بازار
  • نبود در همه عالم کسي مرا مونس
    نبود در همه گيتي کسي مرا غمخور
  • در هواي تو عيش خوش مدغم
    در خلاف تو بخت بد مضمر
  • چرخ در جنت همت تو قصير
    بحر در پيش خاطر تو شمر
  • بر در دونان احرار حزين و حيران
    در کف رندان ابرار اسير و مضطر
  • هست در روم و خطا امن مسلمانان را
    نيست يک ذره سلامت به مسلماني در
  • خسروا در همه انواع هنر دستت هست
    خاصه در شيوه نظم خوش و اشعار غرر
  • مست شبانه بودم افتاده بي خبر
    دي در وثاق خويش که دلبر بکوفت در
  • گيتي ز فضله دل ودست تو ساختست
    در آب ساده گوهر و در خاک تيره زر
  • در ملک دهر کيست که بودست سالها
    زين روي پرده دار و زان روي پرده در
  • اين در زبان خامش سوسن نهد کلام
    وان در طباق ديده نرگس نهد بصر
  • بر کشتن حسود تو مولع چو آسمان
    کس در جهان نديده و نشنيده در سمر
  • هم در نفاذ امر بود پادشا نشان
    هم در نهاد خويش بود پادشا سير
  • عقلي مجرد آمده در حيز جهت
    روحي مقدس آمده در صورت بشر
  • در جيب چرخ گر نشود دست امتحانت
    در طول و عرض دامن آخر زمان نگر
  • در آب ديده همي گشت زلف مشکينش
    چو شاخ سنبل سيراب در مي احمر
  • سعادت ابدي در هواي او مدغم
    نوايب فلکي در خلاف او مضمر
  • همي گرفت به لؤلؤ عقيق در ياقوت
    همي نهفت به فندق بنفشه در مرمر
  • به صبر باد فلک در حضر ترا ناصر
    به عون باد ملک در سفر مرا ياور
  • خروش دد بشنيدي ز روم در کابل
    خيال موي بديدي ز هند در ششتر
  • زبان تيغ تو پيوسته در دهان عدو
    سنان رمح تو همواره در دل کافر
  • شرف به لطف همي پرورد ترا در ملک
    هنر به ناز همي پرورد ترا در بر
  • به وقت کينه قضا در غلاف اين ناچخ
    به گاه حمله قدر در نيام آن خنجر
  • بود در پيش حلمش خاک عاجل
    بود در جنب حکمش برق صابر
  • به کلکش در فتوت را خزاين
    به طبعش در مروت را ذخاير
  • ايا آرام خاکت در نواهي
    و يا تعجيل بادت در اوامر