167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

جام جم اوحدي مراغي

  • روح در عرش و جسم در زندان
    چهره او گشاده، لب خندان
  • هر که در توبه پايدار آمد
    در دگر رکنها سوار آمد
  • در مقامي چو مرد رست آيد
    در مقام دگر درست آيد
  • در چنين حالت ار خوري دارو
    راست کن گور در پس بارو
  • در زمين آنکه خار و خس بگذاشت
    تخم در وي کجا تواند کاشت؟
  • خرقه پوشي، تو در چنين کس پوش
    ورنه در خرقه کش سر و مخروش
  • توبه در لاي اين سخن در جست
    اين سخن را ببين، که کم خرجست
  • هر چه در وي نشان غير بود
    در طلب کردنش چه خير بود؟
  • در و ديوار در شمار تواند
    انجم و آسمان بکار تواند
  • خانه را در مکن، که در بندست
    وندرو زر منه، که زر گندست
  • غير در غار ما نمي گنجد
    عشوه در بار ما نمي گنجد
  • که چو بادت در شکنبه زند
    آتشت در کلاه و پنبه زند
  • هر چه در کون و مکان بيند
    از ازل قدرتي در آن بيند
  • گرگ در دشت و شير در بيشه
    همه هم حرفتند و هم پيشه
  • زان چنين در بلا و در بندي
    که به تقدير حق نه خرسندي
  • دل درين دختر و پسر چه نهي؟
    تن در آشوب و در سر چه نهي؟
  • دل خوشند ار چه در گذار استند
    تا مبادا که در ديار استند
  • متصل گردد اين اثر در ذات
    هم چو تاثير مهر در ذرات
  • گر ز دانش در قبول زني
    دست در دامن رسول زني
  • نيست تن را مهار در بيني
    جز خرد در دماغ، اگر بيني
  • تا نخواني مقالتي در عشق
    نکني وجد و حالتي در عشق
  • داده در سر و در ملا دل و هوش
    به زباني ز بي زباني گوش
  • در تو و ديدن تو خيري نيست
    ورنه در کاينات غيري نيست
  • چون در آن قرب محو گردي تو
    صورت خويش در نوردي تو
  • ليک هم آفتيست در هوشت
    که نرفت آن خطاب در گوشت
  • تا نهنگت به کام در نکشد
    دست غولت به دام در نکشد
  • روي در روي ننگ و نام کند
    از در و کوچه اقچه وام کند
  • نروي از در تو باز استند
    بروي جمله در مجاز استند
  • رفتنش بر در تو بودي عار
    بر در خود ترا ندادي بار
  • چون به اين جامه در شدند اوباش
    شد در آفاق مکر ايشان فاش
  • در فزوني زيان تست و کسان
    در فزوني مرو چو بوالهوسان
  • گر مريدي ز دار دور شود
    در مريدي در آن حضور شود
  • نيست در راه عشق پيچ مپيچ
    روشني در فناست، ديگر هيچ
  • پدري داري اندرين بالا
    گشته در اصل و در گهر والا
  • غرقه خواهي شدن مکن زشتي
    که در افتادت آب در کشتي
  • باغ مينو گشاده در درهم
    شاخ مينا کشيده سر در هم
  • ملکش در نوازش آرد و ناز
    ميکند در جهان جان پرواز
  • تير انصاف در کمان آرند
    جان به شکرانه در ميان آرند
  • گرتو از بهر باغ در کاري
    در ده اين باغ ها بسي داري
  • جاي خود در بهشت باقي کن
    رخ در آن بزمگاه ساقي کن
  • دست جز بر در قبول مکش
    داس در گندم فضول مکش
  • تو که در بند قليه و ناني
    کي رسي در بهشت رحماني؟
  • جان او در تموز و يخ بندان
    زنده، ليکن فتاده در زندان
  • اگرش قطره ايست در کوزه
    هم از آن بحرهاست در يوزه
  • ديوان انوري

  • عشق در خواب و عاشقان در خون
    دايه بي شير و طفل بيمارست
  • نگويي کاين چنين عيد و عروسي
    طرب در روزه عشرت در نمازست
  • در قدح همچو عقل و جان در تن
    آشکارست اگرچه پنهانست
  • تنم در بند هجر تو اسيرست
    دلم در دست عشق تو زبونست
  • در آرزوي خواب شب از بهر خيالت
    حقا که تنم راست چو در خواب خياليست
  • در کجا مي خورد مرا غم عشق
    در همه خانه ام يکي تا نيست