167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان حافظ

  • مدام خرقه حافظ به باده در گرو است
    مگر ز خاک خرابات بود فطرت او
  • حافظ در اين کمند سر سرکشان بسيست
    سوداي کج مپز که نباشد مجال تو
  • خوش چمنيست عارضت خاصه که در بهار حسن
    حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسراي تو
  • حافظ چه نالي گر وصل خواهي
    خون بايدت خورد در گاه و بي گاه
  • حديث مدرسه و خانقه مگوي که باز
    فتاد در سر حافظ هواي ميخانه
  • حافظ چه مي نهي دل تو در خيال خوبان
    کي تشنه سير گردد از لمعه سرابي
  • از فريب نرگس مخمور و لعل مي پرست
    حافظ خلوت نشين را در شراب انداختي
  • اگر نه دايره عشق راه بربستي
    چو نقطه حافظ سرگشته در ميان بودي
  • چون نيست نقش دوران در هيچ حال ثابت
    حافظ مکن شکايت تا مي خوريم حالي
  • چون پير شدي حافظ از ميکده بيرون آي
    رندي و هوسناکي در عهد شباب اولي
  • اي نسيم سحري خاک در يار بيار
    که کند حافظ از او ديده دل نوراني
  • مزاج دهر تبه شد در اين بلا حافظ
    کجاست فکر حکيمي و راي برهمني
  • خيز و جهدي کن چو حافظ تا مگر
    خويشتن در پاي معشوق افکني
  • هر مرغ به دستاني در گلشن شاه آمد
    بلبل به نواسازي حافظ به غزل گويي
  • شاهنامه فردوسي

  • پري چهره را بچه بود در نهان
    از آن شاد شد شهريار جهان
  • نيازم بد آنکو شکار آورد
    ابا بچه ام در شمار آورد
  • وزو بچه شير بيرون کشد
    همه پهلوي ماه در خون کشد
  • همي بچه را باز داند ستور
    چه ماهي به دريا چه در دشت گور
  • نزايد به هنگام در دشت گور
    شود بچه باز را ديده کور
  • به فالش بد آمد هم انگاه گفت
    که اين بچه در خاک بايد نهفت
  • کنون بايد آژير بودن دلير
    که در مهرگان بچه دارد به زير
  • ديوان خاقاني

  • دفع سرما را قفس کردند زاهن پس در او
    بچه طاووس علوي آشيان افشانده اند
  • در هنر فرزند بازي نه کبوتر بچه اي
    صيد دست خويش خور طعمه دهان کس مخور
  • آب را سنگ است اندر بر از آنک
    سنگ را بچه خور در شکم است
  • رباعيات خيام

  • آن قصر که جمشيد در او جام گرفت
    آهو بچه کرد و شير آرام گرفت