167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

اسرار و رموز اقبال لاهوري

  • در ره حق پا به نوک خار خست
    گلستان در گوشه دستار بست
  • تنگي ات پهنا پذيرد در جهان
    کار تو اندام گيرد در جهان
  • صد جهان در يک فضا پوشيده اند
    مهرها در ذره ها پوشيده اند
  • شعله ي افسرده در سوزش نگر
    دوش در آغوش امروزش نگر
  • باده ي صد ساله در ميناي او
    مستي پارينه در صهباي او
  • برق ما کو در سحابت آرميد
    بر جبل رخشيد و در صحرا تپيد
  • تو در خود را بخود پوشيده ئي
    در دل آور آنچه بر لب چيده ئي
  • لذت ايمان فزايد در عمل
    مرده آن ايمان که نايد در عمل
  • عشق در جان و نسب در پيکر است
    رشته ي عشق از نسب محکم تر است
  • ساز او در بزم ها خاطر نواز
    سوز او در رزم ها آهن گداز
  • در گلستان با عنا دل هم صفير
    در بيابان جره باز صيد گير
  • اين تمنا در دلم خوابيده ماند
    در صدف مثل گهر پوشيده ماند
  • فرخا شهري که تو بودي در آن
    اي خنک خاکي که آسودي در آن
  • زبور عجم اقبال لاهوري

  • در موج صبا پنهان دزديده بباغ آئي
    در بوي گل آميزي با غنچه درآويزي
  • تو بروي بي نوائي در آن جهان گشادي
    که هنوز آرزويش نه دميده در ضميري
  • در دير مغان آئي مضمون بلند آور
    در خانقه صوفي افسانه و افسون به
  • سيلي که تو آوردي در شهر نمي گنجد
    اين خانه براندازي در خلوت هامون به
  • تو در هواي آنکه نگه آشناي اوست
    من در تلاش آنکه نتابد نگاه را
  • داغي که سوزد در سينه ي من
    آن داغ کم سوخت در لاله زاران
  • زندگي در صدف خويش گهر ساختن است
    در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است
  • جان در عدم آسوده بي ذوق تمنا بود
    مستانه نواها زد در حلقه ي دام من
  • خود را کنم سجودي دير و حرم نمانده
    اين در عرب نمانده آن در عجم نمانده
  • پيام مشرق اقبال لاهوري

  • فطرت من عشق را در بر گرفت
    صبحت خاشاک و آتش در گرفت
  • دشنه زن در پيکر اين کائنات
    در شکم دارد گهر چون سومنات
  • غرق بودش در زره بالا و دوش
    در ميان سينه دل موئينه پوش
  • در امارت فقر را افزوده اند
    مثل سلمان در مدائن بوده اند
  • چو ذوق نغمه ام در جلوت آرد
    قيامت افکنم در محفل خويش
  • قدم در جستجوي آدمي زن
    خدا هم در تلاش آدمي هست
  • در افتد هر زمان انديشه با شوق
    چه آشوب افکني در جان زارم
  • نوا در ساز جان زخمه ي تو
    چسان در جاني و از جان بروني؟
  • نهان در سينه ي ما عالمي هست
    بخاک ما دلي در دل غمي هست
  • بمنزل رهرو دل در نسازد
    بآب و آتش و گل در نسازد
  • نه پنداري که در تن آرميد است
    که اين دريا بساحل در نسازد
  • شب کس در جهان تاريک نگذاشت
    که در هر دل ز داغ او چراغ است
  • آدم خاکي نهاد، دون نظر و کم سواد
    زاد در آغوش تو پير شود در برم
  • خورشيد به دامانم، انجم به گريبانم
    در من نگري هيچم، در خود نگري جانم
  • در شهر و بيابانم در کاخ و شبستانم
    من دردم و درمانم، من عيش فراوانم
  • چو شاعري ز غم عشق در خروش آيد
    نفس نفس به نواهاي او در آميزم
  • کنامي نگيريم در باغ و کشت
    که داريم در کوه و صحرا بهشت
  • گهي خفته در تاک و طاقت گداز
    گهي خفته در خاک و بي سوز و ساز
  • نه در ديده ي او فروغ نگاهي
    نه در سينه ي او دل بيقراري
  • فکرم چو به جستجو قدم زد
    در دير شد و در حرم زد
  • هر معني پيچيده در حرف نمي گنجد
    يک لحظه بدل در شو، شايد که تو دريابي
  • گمان مبر که سرشتند در ازل گل ما
    که ما هنوز خياليم در ضمير وجود
  • ره مده در کعبه اي پير حرم اقبال را
    هر زمان در آستين دارد خداوندي دگر
  • در دير نياز من در کعبه نماز من
    زنار بدوشم من تسبيح بدستم من
  • رمز حيات جوئي جز در تپش نيابي
    در قلزم آرميدن ننگ است آب جو را
  • تا کجا در ته بال دگران مي باشي
    در هواي چمن آزاده پريدن آموز
  • در بتخانه زدم مغ بچگانم گفتند
    آتشي در حرم افروز و تپيدن آموز
  • عشق در صحبت ميخانه بگفتار آيد
    زانکه در دير و حرم محرم اسرارش نيست