نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان شاه نعمت الله ولي
سيد عالم بود بندگي جد من
تابع جد خودم
در
ملل و
در
نحل
نقطه و پرگار ديدم
در
سماع عارفان
در
ميان استاده شيخ و خرقه رقصان يافتم
جام جم شادي جم يک دم بنوش
دمبدم
در
دم بدم
در
دم بدم
از دم عيسي اگر يابي دمي
دمبدم
در
دم بدم
در
دم بدم
بشنو و آن دم غنيمت مي شمر
دمبدم
در
دم بدم
در
دم بدم
تو غنيمت دان دمي گر يافتي
دمبدم
در
دم بدم
در
دم بدم
اين و آن بگذار و ميگو دم به دم
دمبدم
در
دم بدم
در
دم بدم
همدم جاميم و با ساقي حريف
دمبدم
در
دم بدم
در
دم بدم
با موحد گر دمي همدم شوي
دمبدم
در
دم بدم
در
دم بدم
حاليا با حال يک دم خوش برآر
دمبدم
در
دم بدم
در
دم بدم
گر دمي همدم شوي با محرمي
دمبدم
در
دم بدم
در
دم بدم
يار همدم گر دمي يابي چو ما
دمبدم
در
دم بدم
در
دم بدم
دمبدم گويد که اي همدم بگو
دمبدم
در
دم بدم
در
دم بدم
در
دو عالم چارده معصوم را بايد گزيد
پنج نوبت بر
در
دولت سرا بايد زدن
بر
در
شهر ولايت خانه اي بايد گرفت
خيمه
در
دارالسلام اوليا بايد زدن
نقطه اي
در
الف نموده جمال
الفي
در
حروف بسته خيال
آب
در
هر قدح که جا گيرد
در
زمان رنگ آن انا گيرد
ما خياليم و
در
حقيقت او
جز يکي
در
دو کون ديگر کو
در
چنين بحر بيکرانه درآ
نظري کن به عين ما
در
ما
در
چنان ملکي ملک باشد چنين
آن ملک را
در
چنين ملکي ببين
در
صدف آبي است بربسته نقاب
مي نمايد
در
نظر دري خوشاب
گوهر ار جوئي
در
اين دريا بجو
سر آن
در
يتيم از ما بجو
جام
در
دور است و ساقي
در
نظر
جام مي بستان و ساقي مي نگر
من ولايت
در
ولايت ديده ام
خوش وليي
در
ولايت ديده ام
با تو گويم نکته اي
در
نقطه اي
وصف نقطه مي کنم
در
نکته اي
جام و مي گرچه دو باشد
در
نظر
در
حقيقت يک بود نيکو نگر
غيب مطلق را نگر
در
عين او
هم شهادت بين
در
آن ملک نکو
ذات او
در
اسم پيدا آمده
اسم
در
اعيان هويدا آمده
عين دريا ديده ام
در
قطره اي
آفتابي يافتم
در
ذره اي
هر چه باشد از حدوث و از قدم
جمع دارد
در
وجود و
در
عدم
در
محيط ديده ما کن نظر
يک دمي بنشين و
در
ما مي نگر
گوهر ار جويي
در
اين دريا بجو
جوهر
در
يتيم از ما بجو
در
مراتب آن يکي باشد هزار
در
هزاران آن يکي را مي شمار
آفتابي را ببين
در
ذره اي
عين دريا را نگر
در
قطره اي
آن يکي
در
هر يکي پيدا نگر
يک زمان
در
چشم مست ما نگر
رهنمايي جو قدم
در
راه نه
گر روي
در
راه با همراه به
سر بنه
در
پاي مردان خدا
تا چو ما سرور شوي
در
دو سرا
نور او داريم دايم
در
نظر
يک نظر
در
چشم مست ما نگر
نعمت الله
در
همه عالم يکي است
در
ميان عاشقان جاني بکي است
دمي
در
آفتاب و سايه بنگر
در
آن هم سايه و همسايه بنگر
حقيقت
در
دو عالم جز يکي نيست
يکي هست و
در
آن ما را شکي نيست
هم
در
آن پيرهن شوي محشور
در
مصابيح ديده ام مسطور
مي نمايد نور او
در
آينه
نه به يک آئينه
در
هر آينه
خوش خيالي نقش بسته
در
نظر
يک نظر
در
چشم مست ما نگر
در
ظهور ذات اين جنت بود
در
چنين جنت چنان حضرت بود
خوش خيالي نقش بسته
در
نظر
در
خيال او جمالش مي نگر
تا کجائي و
در
چه کاري تو
در
جهان پا و سر چه داري تو
در
حديث آن نبي که درها سفت
در
بيان فقير و فقرا گفت
فقر
در
نزد مردمان شين است
ليک
در
نزد حق همه زين است
سخن خوب
در
محل گفتن
به بود مرد را ز
در
سفتن
مؤمنا خيز و
در
گناه باش
نااميد از
در
اله مباش
قدم
در
نه به پاکي
در
طريقت
که تا بوئي بيابي از حقيقت
چون مرا
در
خواب کردي روز و شب
روز و شب
در
خواب مي بينم ترا
بر
در
او کسي که يابد بار
بر
در
خانه ها کجا گردد
پيدا شده
در
عالم آن نور جمال او
آن نور جمال او پيدا شده
در
عالم
با جام ميم همدم
در
گوشه ميخانه
در
گوشه ميخانه با جام و ميم همدم
يازدهم بود ماه و وقت شريف
ماه
در
حوت و مهر
در
ميزان
دست
در
دست زن مزن خواجه
دست
در
دست شير مردان زن
گرد هر
در
مي روي ديگر مرو
بر
در
يکتاي بي همتا نشين
در
ره دوست کفر و دين درباز
در
خرابات باده پيمائي
مسند ملک ولايت
در
حقيقت آن اوست
در
حريم عصمتش روح القدس دربان اوست
در
موج و حباب آب درياب
آن آب
در
اين حباب درياب
جانبازانيم
در
ره عشق
صد جان بجوي بود
در
اين راه
در
نيم شب از درم درآمد
خورشيد که ديد
در
سحرگاه
ماهي
در
آب و ماکيان
در
صحرا
هر يک به تنعمي گرفته مأوا
ديديم سمندري
در
آتش خوش وقت
ببينيم نعيم مرغ
در
روي هوا
در
خانه دل که خلوت حضرت تست
غيرت نگذارد که
در
آيد غيرت
در
شاهد اگر به چشم معني نگري
بر تو
در
حق ز روي شاهد باز است
ياري که
در
آئينه ما
در
نگرد
بيند که تجلي خدايي چه بود
آنگاه
در
آن درخت و آن ميوه نگر
در
هر دانه ببين درختي پربار
در
هر چه نظر کني نکو مي بينش
در
صورت و معني اين و آن دريابش
آن
در
يتيمي که همه مي جويند
در
بحر درآ و عين ما مي جويش
بنشين به
در
خلوت دل اي کامل
مگذار که غير او درآيد
در
دل
در
عالم عشق منزلي ساخته ام
سرمايه و سود جمله
در
باخته ام
در
مجلس انس همدمي يافته ام
در
پرده عشق محرمي يافته ام
در
جام جهان نما نگاهي کردم
مجموع کمال
در
يکي مي شمرم
در
ذات همه جلال او مي بينم
در
حسن همه جمال او مي بينم
در
صحن زمين به زير نه سقف فلک
در
هرچه نظر کنم خدا مي بينم
در
کنج فنا گنج بقا يافته ايم
در
ملک عدم وجود را يافته ايم
در
کوي مغان مست و خراب افتاديم
توبه بشکسته
در
شراب افتاديم
در
کوي خرابات خراب افتاديم
رندانه به ذوق
در
شراب افتاديم
در
بحر محيط کشتيي مي رانديم
کشتي بشکست و ما
در
آب افتاديم
در
کوي فنا جام بقا مي نوشيم
در
مجلس عشق ساقي لولاکيم
گه
در
جاميم و گاه
در
خم شراب
اما همه جا حقيقتا عين مييم
در
کتم عدم عقل خيالي بسته
در
پرده آن خيال خوش بنشسته
اي
در
طلب گره گشايي مرده
در
وصل فتاده وز جدايي مرده
در
هر دو جهان غير يکي باشد نه
در
بودن آن يکي شکي باشد نه
گر زانکه يکي
در
دگري مي نگرد
در
مذهب عشق نيککي باشد نه
اي عالميان نشان وليکن پي نه
عالم همه
در
من است و من
در
وي نه
اين عطايش به ما بود دايم
خواه
در
مصر و خواه
در
بغداد
عاقلان گرچه بسي
در
سفته اند
در
همه بابي سخنها گفته اند
هر چه
در
غيب و
در
شهادت بود
همه ايثار بندگان فرمود
خوش سماعي و عارفان
در
رقص
ذوق داري بيا چنان
در
رقص
گرچه
در
صومعه زهد ندارم جايي
در
خرابات مغان جاه تمامي دارم
در
زمين و آسمان ميکن نظر
نور او
در
ديده ذرات بين
در
حضرت او وحدت و کثرت درياب
در
موج و حباب مي نگر يعني آب
سلب و ايجاب
در
نمي گنجد
شيخ و محراب
در
نمي گنجد
شهري که
در
او شحنه ستمکش باشد
بنگر که
در
آن شهر چه چربش باشد
اين حقيقت
در
همه ساري بود
با همه
در
غايت ياري بود
در
فنا رفت و
در
بقا آسود
گر چه گفتند بود هيچ نبود
صفحه قبل
1
...
77
78
79
80
81
...
1680
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن