167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • از براي بي نشاني يک فروغ از آه دل
    در بهار و در خزان و در تموز و دي زنيم
  • مرا در عالم عشقش مپرس از شيب و از بالا
    مهم تا در فلک باشم گلم تا در چمن باشم
  • در کلاه او اگر پشمي ست آتش در زنيم
    عقل و هوش خويشتن يک دم به مستي در کشيم
  • روي تا داريم به کويش در بهشتم در بهشت
    چون ز کويش بازگردم در سقر گردم همي
  • غوطه خورده در بن دريا دو تن در يک زمان
    اين در اشکار نهنگ افتاده و آن اندر ضيا
  • در راه چو شبرنگ جم با شير بوده در اجم
    آمخته جولان در عجم خورده ربيع اندر عرب
  • که در فضل و در لفظ و در رزم و بزم
    علي هيصم ست و علي مرتضاست
  • به عيش ناخوش او در زمانه تن در ده
    که در طويله او با شبه است مرواريد
  • در رجب خود روزه دار و «قل هوالله » خوان و پس
    در صفر خوان «تبت » و در چارشنبه روزه دار
  • حلم و خرسندي در آب و گل طلب کت اصل ازوست
    کي بود در باد خرسندي و در آتش وقار
  • کار صدق و معني بوبکر دارد در جهان
    ورنه در هر کوي بوبکرست و در هر کوه غار
  • هفت کوکب بر فلک گشته مبين در زمين
    در ده و دو برج پيدا گشته در ليل و نهار
  • در حرم هر کس در آيد ليک از روي شرف
    نيست يک کس را مسلم در حرم کردن شکار
  • در زينت و در رنگ کلاه و کمر خويش
    زحمت چه کشي در طلب گوهر و زر بر
  • من در حد غزنين و مرا فکرت فاسد
    گه در حد چين بردي و گه در حد موصل
  • در زنيم آتش سنايي وار در هر سوخته
    کز در معني نه ما کمتر ز سنگ و آهنيم
  • خرابي در ره نفست و در ميل طريق تن
    وگر در حصن جان آيي همه شهرست و شهرستان
  • بر فلک مشهور کار و بارشان در هر درج
    در زمين مذکور نام و بانگشان در هر وطن
  • صدف حيران به دريا در دوان آهو به صحرا بر
    رميده و آرميده هر دو در دريا و در هامون
  • چه نکوتر زان که آيد عاشقي در مجمعي
    باغ معني در جنان و داغ دعوي در جبين
  • به دنيا در نگر ايدون که تا دل در نبندي هيچ
    اگر مردي تو دامن را به دنيا در نيالايي
  • با يجوز و لايجوز اندر مشو در کوي عشق
    رخت دل در خانه نه تا کي چو دربان در زني
  • بر در و در مجلس تو تا تو بوي من نبوم
    خود نبود در ره تو هم صنمي هم شمني
  • بهشت و دوزخت با تست در باطن نگر تا تو
    سقرها در جگر يابي جنانها در جنان بيني
  • تا از او فرزند زايد در جهان و وادهد
    در مصاف اندر حسام و در نماز انگشتري
  • در علم جان آب عنب دان غذي ما
    ني ما چو تو در هر دو جهان در غم نانيم
  • مادح و ممدوح را چون او نديدم در جهان
    در سخن معني طراز و در سخا معني فزاي
  • زين پس اکنون در نهاد کهتري و مهتري
    در ثنا و در عطا از تو صلات از من صلات
  • ديوان سيف فرغاني

  • در خلق جست و جوي تو و گفت و گوي خلق
    در ساکنان گنبد اعلا در اوفتاد
  • شکر از پسته روان و سحر در نرگس عيان
    ماه طالع در رخ و خورشيد تابان در جبين
  • عقل نيک انديش در تو بهتر از طبع لئيم
    غله خاصه در غلا از موش در انبار به
  • نمي خواهي که در نعمت فتد تقصير و تغييري
    مکن تقصير در خدمت مکن تغيير در طاعت
  • خلق در دنياي باطل راه حق گم کرده اند
    چون نمي جويند در قرآن و در اخبار دين
  • تو در ميان نه و ذکر تو در ميان همه
    تو در مکان نه و نبود ز تو مکان خالي
  • در آ در خانقاه اي جان و در ده صوفيانش را
    مي عشقت، که بيرون برد ازو سجاده پير دل
  • لاله را در چمن و غنچه گل را در باغ
    مشک در جيب کند طره عنبر زايش
  • خمار در سرو گل در کنار و مي در دست
    حديث حسن تو اندر ميانه مي کردند
  • شوق در دل بي فتور و شور در سر بر دوام
    درد عشق اندر ميان جان و درمان در کنار
  • اي بسا شبها که من در هجر او مي ريختم
    اشک خونين در گريبان وز گريبان در کنار
  • يک ره بعالم در نگر و آنگه در آن دلبر نگر
    اول حجاب آنگاه در اول نقاب آنگاه رو
  • در بدن جان مي فزايد بوسه تو زآن دهان
    وز شکر در مي فشاند لعلت اي جان در سخن
  • اي بگرد کوي تو جان همچو حاجي در طواف
    در پناه عشق تو دل همچو کعبه در حرم
  • گذر بر درج در دارد سخن در پسته تنگش
    قدم بالاي مه دارد کله در زير دستارش
  • گر درد عشق در دل و در جان اثر کند
    در دردمند عشق چه درمان اثر کند
  • ترا روييست اي دلبر که چون تو در حديث آيي
    شکر در وي شود گويا چو بلبل در گلستاني
  • تا چند بر اميد روم در سراي يار
    در سر خمار باده و در دل هواي يار
  • اي لطف حق زخوبي صد در گشاده بر تو
    بر سيف در چه داري در روز بار بسته
  • غم تو در دلم آمد حديث من شد نظم
    چو در دهان صدف رفت گشت باران در
  • ديوان شاه نعمت الله ولي

  • ظهور سلطنت عشق اوست در دو سرا
    در اين سرا قدمي نه در آن سرا به سرآ
  • مجلس عشق است و رندان مست و ساقي در حضور
    حيف باشد در چنين وقتي که باشي در خمار