167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

مصيبت نامه عطار

  • در گريخت او زود در قصر عميد
    بود او در صدر آن قصر مشيد
  • هر زمان در خط و در خوابم کنند
    وز فسون در شيشه آبم کنند
  • زانکه گر يک ذره هستي در رهست
    در حقيقت بت پرستي در رهست
  • پير گفتش هست عيسي را بحق
    در کرم در لطف و در پاکي سبق
  • چشم در ره تا فتوحي در رسد
    قوت تن قوت روحي در رسد
  • چون رود در عين مغرب آفتاب
    در رود از رشک نيلوفر در آب
  • لسان الغيب عطار

  • اينهمه در کار در جسم تواند
    گاه لطف و گاه در خشم تواند
  • يار با تو همنشين در يک قباست
    گاه در سوي فنا گه در بقاست
  • در گداز است او که حق نشناخته
    در بديها خويش را در باخته
  • در طريقت محکمم در راه او
    در حقيقت محو الا الله او
  • تو در اين عالم بخود درمانده
    همچو کلبي در پس در مانده
  • در فراوانست در بحر دلم
    در حقيقت بين که اينجا کاملم
  • در حيات از تو جفا هم در ممات
    نيک نبود در شريعت اين صفات
  • مظهر العجايب عطار

  • چيست در و کرم در معني بگو
    گر نمي داني مرو در کوي او
  • تا شود در ملک معني نو بهار
    وآنکه در ره ديد ميت در نهفت
  • گه در آيي در تن و گه در نظر
    گه کني عالم همه زير و زبر
  • گه شوي در دين احمد راهبر
    گه تو با او در دل و گه در نظر
  • در جهان گفت تو گردد همچو در
    بحر و بر گردد از آن در جمله پر
  • هر که در خواب است در غفلت بود
    هر که بيدار است در دولت بود
  • هر که در خواب است در غفلت بود
    هر که بيدار است در عصمت بود
  • جوهر الذات عطار

  • چو در بيرون و در جانت عيانيم
    همت ما در زبان جوهر نشانيم
  • نديدي کس ورا در سال و در ماه
    که بود او دائما در عشق آگاه
  • يکي بردم در اول هم در آخر
    نمودم خويشتن در عين ظاهر
  • در اين دريا که بگرفتست اين موج
    کجا اين در ببيني تو در اين اوج
  • بياب اين در معني در عيانت
    صدف کن در درون خود نهانت
  • تو در بحري ولي گشتي در اين موج
    گهي اندر هبوط و گاه در اوج
  • تمامت خلق کشتي در تحير
    بمانده بيخبر چون در صدف در
  • چنان در عشق جانان در عتابست
    ز ذوق عشق جانان در خطابست
  • همه در من بد و من در همه گم
    چو ديده قطره در عين قلزم
  • چو برخي در وصال و در جلالند
    همش برخي نهاني در وبالند
  • تو در بازار دنيا باز ماندي
    از آن در شهوت و در آز ماندي
  • نه بستست اين در و در اندرون باش
    تو در معني قرآن ذوفنون باش
  • تو در منزل دري در صورت گل
    گشادستي در اينجا راز مشکل
  • دل عشاق در پرواز آيد
    در آندم در نمود راز آيد
  • ز نورش پرتوي در جان منصور
    در افتاد و اناالحق زد در آن نور
  • نه در کونين نه در کنجي زماني
    نداري در مکان هم آشياني
  • همه در غفلتند و رفته در خواب
    در اين دريا شده کلي بغرقاب
  • ز دنيا در گذشت در لا قدم زد
    زمين و آسمان در عين هم زد
  • توئي اصل خداوندي در اينجا
    که ماندستي و در بندي در اينجا
  • در اينجا سير زن در هستي خويش
    حقيقت خويش بين در هستي خويش
  • چو با هوش آيد آندم در نهاني
    زند او دم در اينجا در معاني
  • در اينجا با صور در آخر کار
    شود در زير گل کل ناپديدار
  • همه چون در طلب باشند و دارند
    همه در حيرت و در رهگذارند
  • قفس در بسته تو در وي جهاني
    بمانده زار در عين جهاني
  • چو اصل و فرع بيند در يکي گم
    شده او در يکي، يک در يکي گم
  • فروغش در دو عالم اوفتادست
    در آنجا پرتوي در دم فتادست
  • تو تن در داده در دست اين قوم
    دو چشم دل شده در راحت نوم
  • اگر چه عقل ره در سوي او برد
    ولي در عاقبت در کوي او مرد
  • چو نور تست افتاده در افلاک
    گهر ريزست چه در بحر و در خاک
  • چنان در راه تو افتاده در تاخت
    که هر مه در ره بود تو بگداخت