167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

مثنوي معنوي

  • صد هزاران مرد ترسا کشته شد
    تا ز سرهاي بريده پشته شد
  • قصد ايشان جز سيه رويي نبود
    خير دين کي جست ترسا و جهود
  • هم چو ترسا که شمارد با کشش
    جرم يکساله زنا و غل و غش
  • از جهود و مشرک و ترسا و مغ
    جملگي يک رنگ شد زان الپ الغ
  • مؤمن و ترسا جهود و گبر و مغ
    جمله را رو سوي آن سلطان الغ
  • آن نه که ترسا و مشرک مي خورند
    زان غذايي که ملايک مي خورند
  • ديوان شمس

  • آن گمان ترسا برد مؤمن ندارد آن گمان
    کو مسيح خويشتن را بر چليپا مي کشد
  • از مسلمان و جهود و ترسا
    هر سحر بانگ دعا مي آيد
  • جهود و مشرک و ترسا نتيجه نفس است
    ز پشک باشد دود خبيث ني از عود
  • زان طره روحاني زان سلسله جاني
    زنار تو بربسته هم مؤمن و ترسا هم
  • تا ره نبرد ترسا دزديده به دير تو
    گه عاشق زناري گه قصد چليپا کن
  • هله عيسي قران صحت رنجور گران
    از براي دو سه ترسا سوي زنار مرو
  • ايمان و مؤمنان همه حيران شده ز عشق
    زنار پير راهب ترسا بسوخته
  • تبريز ز شمس الدين آخر قدحي زو هين
    آن ساقي ترسا را يک نکته نفرمايي
  • وگر مه سيه شد برو تو ملرز
    که مه را خطر نيست ترسا تويي
  • گر نبيند روش ترسا بر درد زنار را
    ور مسلمان بيندش آتش زند مر کيش را
  • ديوان ناصر خسرو

  • با طاعت و ترس باش همواره
    تا از تو به دل حسد برد ترسا
  • به عيسي نرست از تو ترسا، نخواهد
    همي رستن اين بو معين محمد
  • از برف نو بنفشه گر ايمن گشت
    ايدون چرا چو جامه ترسا شد
  • يا گرت پدر گبر بود مادر ترسا
    خشنودي ايشان بجز آتش چه دهد بر؟
  • بنکوهي جهود و ترسا را
    تو چه داري بر اين دو تن تفضيل؟
  • ترسا پسر خداي گفت او را
    از بي خردي خويش و ناداني
  • زيرا که خبر نبود ترسا را
    از قدر بلند نفس انساني
  • تو با ترسا به يک نرخي سوي دانا
    اگرچه تو کمر بستي و او کستي
  • ديوان وحشي بافقي

  • ندهد طوف صنمخانه به سد حج قبول
    شيخ صنعان که دلش را بت ترسا ببرد
  • دير خراب جهان بتکده اي بيش نيست
    دير به ترسا گذار معبد عيسا طلب
  • شيخي پس سد چله پي دختر ترسا
    آن کرد، از او غيرت دين بيشترم نيست
  • هفت اورنگ جامي

  • بود پاکيزه دختري ترسا
    بر گل از زلف عنبري تر سا
  • اسرار و رموز اقبال لاهوري

  • حافظ رمز اخوت مادران
    قوت قرآن و ملت مادران
  • آن يکي شمع شبستان حرم
    حافظ جمعيت خير الامم
  • آب بند نخل جمعيت توئي
    حافظ سرمايه ي ملت توئي
  • جاويد نامه اقبال لاهوري

  • اين دو قوت حافظ يک ديگرند
    کائنات زندگي را محورند
  • جام جم اوحدي مراغي

  • خلق رومش نماز بردندي
    بچه خود بدو سپردندي
  • گرنه علمت رفيق راه شود
    عملت حافظ و پناه شود
  • ديوان انوري

  • نظرت حافظ نظام امور
    قلمت محور مدار جهان
  • ديوان بيدل دهلوي

  • تهمت آسودگيم داغ کرد
    رفع خجالت بچه جوهر کنم
  • ديوان حافظ

  • بر رخ ساقي پري پيکر
    همچو حافظ بنوش باده ناب
  • همچو حافظ به رغم مدعيان
    شعر رندانه گفتنم هوس است
  • فقر ظاهر مبين که حافظ را
    سينه گنجينه محبت اوست
  • جان نقد محقر است حافظ
    از بهر نثار خوش نباشد
  • رندي حافظ نه گناهيست صعب
    با کرم پادشه عيب پوش
  • حافظ نگشتي شيداي گيتي
    گر مي شنيدي پند اديبان
  • شوق لبت برد از ياد حافظ
    درس شبانه ورد سحرگاه
  • وجود ما معماييست حافظ
    که تحقيقش فسون است و فسانه
  • وصال دوستان روزي ما نيست
    بخوان حافظ غزل هاي فراقي
  • شاهنامه فردوسي

  • چو آيند و پرسند گردنکشان
    چه گويم ازين بچه بدنشان
  • همه بچه را پروراننده اند
    ستايش به يزدان رساننده اند
  • مر آن بچه را پيش او تاختند
    بسان سپهري برافراختند
  • بخنديد ازان بچه سرو سهي
    بديد اندرو فر شاهنشهي
  • نهاد اندران بچه اهرمن
    خروشيد و بفگند بر جامه تن
  • بمن بازگشت اين دلاور جوان
    چنانچون بود بچه پهلوان
  • زننده همي تازيانه زند
    که تا دخترش بچه را بفگند
  • چو بازارگان بچه گردد دبير
    هنرمند و بادانش و يادگير
  • ديوان رودکي

  • مرغ ديدي که بچه زو ببرند؟
    چاو چاوان درست چونانست
  • گلستان سعدي

  • بچه کار آيدت جهانداري
    مردنت به که مردم آزاري
  • حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • بچه بط ميان بحر عمان
    خربطي بازگشته کشتي بان
  • واعظ عقل و حافظ تنزيل
    محرم عشق و محرم تأويل
  • نشود واعظ و نه حافظ دين
    نبود وارث رسول امين
  • ديوان سيف فرغاني

  • شاخ مانند بچه طاوس
    مي برآرد يکان يکان پر حسن
  • ديوان شاه نعمت الله ولي

  • علم ام الکتاب حاصل ماست
    لوح محفوظ حافظ دل ماست
  • بايزيد است قايل قول بلي
    بايزيد است حافظ قرآن دل
  • مظهر اسم اعظم اويم
    حافظ حرف حرف قرآنم
  • جام گيتي نماي ما انسان
    حافظ جامع خدا انسان
  • ديوان صائب

  • هلاک حسن خداداداوشوم که سراپا
    چوشعر حافظ شيراز انتخاب ندارد
  • الهي نامه عطار

  • براي بچه کم از عنکبوتي
    برآرد از دهان شير قوتي
  • خسرو نامه عطار

  • عروسان چمن برقع گشاده
    هزاران بچه بي شوي زاده
  • لسان الغيب عطار

  • تو مگر عطار را نشناختي
    زآنسبب خود را بچه انداختي
  • ويس و رامين

  • به شير تند مانم پوي پويان
    خروشان بچه گمگشته جويان
  • عشاقنامه عراقي

  • حافظ صفحه معاني دل
    چشمه آب زندگاني دل
  • ديوان فرخي سيستاني

  • باز رزبان به کارد برد رز
    بچه نازنين کند قربان
  • ديوان قاآني

  • ور به آبستني بنوشاني
    مي برقصد به بچه دانش جنين
  • چند بوسم دهي بفرما هان
    بچه نسبت دهي بياور هين
  • ديوان مسعود سعد سلمان

  • گفتم که چگونه جستي از رضوان
    اين بچه نازديده حورا
  • شکم روزگار آبستن
    بچه اي زاد چون هزار نگار
  • تا نبندد نقاب بچه بحر
    مادر گل نقاب نگشايد
  • الحق معيد بچه ديدم
    گفتمش گفتگوي به پايان کن
  • ديوان فيض کاشاني

  • آن لب که ثناي تو نگويد
    آخر بچه خوشدلي گشايد
  • مثنوي معنوي

  • حفت الجنه بچه محفوف گشت
    بالمکاره که ازو افزود کشت
  • ديوان شمس

  • کو امرا کو وزرا کو مهان
    بهر بلادالله حافظ کجا
  • بامر حافظ الله المکان يعي
    بمس عاطفه الله الزمان ولود
  • خسرو و شيرين نظامي


  • چهار بچه بازرگان و برزگر و شاهزاده و توانگر

  • رفتن شير به شکار و شکار شدن بچه هاي او
  • ليلي و مجنون نظامي

  • زنگي بچه کدام سازي
    هندوي کدام ترک تازي
  • هفت پيکر نظامي

  • عمده مملکت علاء الدين
    حافظ و ناصر زمان و زمين
  • بچه گور خورده سير شده
    به شکار افکني دلير شده
  • ماه و خورشيد بچه اي زادست
    زهره شير عطاردش دادست
  • شرف نامه نظامي

  • درخت گل از باد آبستني
    شکم کرده پر بچه رستني
  • هفت اورنگ جامي

  • زن و بچه فقر پروردشان
    گياچين به هامون پي خوردشان
  • حافظ از نظم بلند آوازه
    کرد آيين سخن را تازه
  • ازان مادر که برخوردار باشد
    کزينسان بچه اش خونخوار باشد
  • پيام مشرق اقبال لاهوري

  • ماهي بچه ئي شوخ به شاهين بچه ئي گفت
    اي سلسله ي موج که بيني همه درياست
  • ديوان بيدل دهلوي

  • چون صورت خواب از من و ما هيچ نديديم
    کامد بچه رنگ آمد و رفتن بچه فن رفت
  • ديوان سلمان ساوجي

  • تا نصير و حافظ و ياور نباشد خلق را
    جز خدا بادا خدايت حافظ و ياور نصير
  • ديوان سنايي

  • حافظ و ناصر تويي مر بندگان خويش را
    کيست جز تو حافظ و ناصر «و هم لا ينصرون »
  • گزيده غزليات شهريار

  • به توديع توجان ميخواهد از تن شد جدا حافظ
    به جان کندن وداعت مي کنم حافظ خداحافظ
  • ديوان عطار

  • چرخ زال گوژپشت است و تو مردي بچه طبع
    بچه زان مغرور شد کين زال غرق زيور است
  • قوت خود سازد همي آن بچه را از دوستي
    دشمن جاني است او آن بچه را ني دوستدار
  • ديوان شمس

  • چون از رخ يار دور گشتم به بهار
    با غم بچه کار آيد و عيشم بچه کار
  • تذکرة الاوليا عطار

  • نقل است که در عهد او زاهدي بزرگ بود و پيوسته بر حکيم اعتراض کردي ...
  • کليله و دمنه

  • و در احکام مروت عذر بچه تاويل جايز توان داشت ؟ و بارها بر سرجمع ...