نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.
اشتر نامه عطار
دام را
در
دست خود هنجار داد
در
هوا و
در
زمين رفتار داد
در
سوي حضرت درآمد
در
دعا
تا دعايش گشت
در
حالي روا
روز و شب
در
خوردن و
در
بردنست
خويش را
در
هر مجازي بردنست
يا علي
در
نه قدم
در
معنيت
بگذر از صورت نگر
در
معنيت
در
چو قطره بود آنگه گشت
در
بشنو اين گفتار را مانند
در
هست ملاحان
در
آنجا بي شمار
در
همي جويند ايشان
در
کنار
گفت اينجا
در
من گم شد ز من
در
ميان بحر شد آن
در
من
جمله ميجويند
در
را
در
کنار
کي تواند گشت آن
در
آشکار
در
ز بحر آيد نه از سرچشمه سار
در
نباشد جز که
در
قعر بحار
هر که
در
درياي او آيد بحق
در
بيابد از وصالش
در
سبق
خويشتن را
در
بر مردم فکند
در
ميان راه آن
در
هم فکند
در
شه
در
راه تو گم کرده
در
ميان صد هزاران پرده
اي دريغا
در
حق
در
باختي
در
معني را دمي نشناختي
هم بخواهي
در
را
در
بحر او
در
ميان راه آن دريا مجو
در
تو من باز جويم
در
تو
من طلب کارم بجويم
در
تو
در
ميان جمع آمد
در
خروش
گفت
در
من بنگر اي جوهر فروش
شاه عالم مر ترا
در
دل نمود
روي خود
در
جان تو
در
گل نمود
گاه
در
دوري گهي اندر کمي
گاه
در
افزون و گاهي
در
کمي
در
زمان و
در
مکان آي و برو
در
مکان اندر زمان آي و برو
بود نوري شعله زن
در
پرده
در
گر نبيني آن تو باشي پرده
در
در
ره و
در
پرده سرگردان شدم
من چو تو
در
پرده ها حيران شدم
راز او من
در
نبردم
در
جهان
تا که خود چه بود
در
آنجاگه عيان
در
درون پرده راز جسم و جان
در
نهان اندر نهان و
در
عيان
در
ميان عشق کل مي ناز تو
جان خود
در
راه او
در
باز تو
چند باشي
در
درون و
در
برون
چند باشي غافل آسا
در
جنون
خسرو نامه عطار
چو آه از دل برآوردي بغم
در
در
افتادي شب و روزش بهم
در
الا اي دايه خوابت
در
ربودست
و يا
در
راه آبت
در
ربودست
چنين گفت آنکه بحري بود
در
گفت
که گاهي
در
فشاندو گاه
در
سفت
در
آمد مادر و
در
بر گرفتش
زديده روي
در
گوهر گرفتش
زماني پيش
در
در
روي افتاد
زماني باسگان
در
کوي افتاد
در
آمد هرمز عاشق ز
در
در
بدستان بسته دستاري بسر بر
بپيش خط او شد حلقه
در
گوش
در
آمد خون او يکباره
در
جوش
همه مخمور و مي
در
سر فتاده
قدح
در
دست و سر
در
بر فتاده
چنان
در
آتش و
در
تفت افتاد
که گفتي آتشي
در
نفت افتاد
چو
در
دريا نهان شد
در
جانم
چو دريا گشت چشم
در
فشانم
چو
در
بستان گل بشکفته داري
چو
در
دريا
در
ناسفته داري
همه
در
لرزه و
در
تب بماندند
در
آنموضع دو روز و شب بماندند
منم
در
شوق رويت دست برسر
دلم
در
آرزويت هست
در
بر
مختار نامه عطار
در
بحر فنا به آب
در
خواهم شد
چون سايه به آفتاب
در
خواهم شد
اي
در
طلب گره گشائي مرده
در
وصل بزاده
در
جدائي مرده
در
کفر نيي تمام و
در
ايمان هم
در
هر چه دري، تمام مي بايد بود
رفتي و مرا خار شکستي
در
دل
در
ديده نيي اگر چه هستي
در
دل
در
راه تو، دل واقعه مشکل خواست
در
راه تو پاي تا بسر
در
گل خواست
پيکان
در
خون عجب نباشد ديدن
در
غنچه نگر که خون
در
پيکان است
مصيبت نامه عطار
سيم رفته روي چون زر مانده
در
بدر
در
خاک هر
در
مانده
جمله
در
فلک
در
درج تست
مهر خندان
در
ده و دو برج تست
جمله
در
فلک
در
درج تست
مهر خندان
در
ده و دو برج تست
چند
در
سوراخها سازي وطن
در
نگر
در
آفتاب موج زن
ني بگنجي
در
زمين و
در
زمان
برده از کبر سر
در
آسمان
در
ميان اين و آن درمانده ام
در
يقين و
در
گمان درمانده ام
صفحه قبل
1
...
57
58
59
60
61
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن