167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • ميي در کش که در مستي درآئي
    در آنمستي زني دم از خدائي
  • قدم در نه اگر جان تو شاد است
    که بي ساقي در اينجا در گشاد است
  • در آن مستي حقيقت در نظر هست
    کسي کو را در اينمعي خبر هست
  • حقيقت عقل ترسان است در خويش
    در اينجا پرده ها آورده در پيش
  • اگرچه خانه بر دار است در عشق
    کند در نقل در پيوستگي عشق
  • دو جوهر با يکي ذاتست در تو
    عيان در عين ذراتست در تو
  • گهي در کعبه باشد در مناجات
    گهي مستانه و گه در خرابات
  • منم در جمله پيدا و نهاني
    چه در صورت چه در عين معاني
  • در او گم شو در اينجا در عيان باز
    که تا گرداندت از خود سرافراز
  • تو اندر صورتي در خود سفر کن
    بمنزل در رس و در حق نظر کن
  • يکي بي مثل در جمله سخن گوي
    ز بهر بود خود در جست و در جوي
  • همه ديدار جانانست در کل
    که وي در پرده پنهانست در کل
  • ز بود خود مشو بيرون در اينجا
    در اينجا باز بين بيچون در اينجا
  • ازين سرور منم واصل در اينجا
    ز وصل او گشاده در در اينجا
  • در اين اسرار شيخا در يقيني
    بجز حق هيچ در عالم نبيني
  • تو عزلت جوي و در عين اليقين شو
    در اينجا در حقيقت پيش بين شو
  • ره خودبين در اينجا در حقيقت
    ره تو چيست در راه شريعت
  • ترا در خواب نقشي کرده اظهار
    در اينجاگه اندر پنج و در چار
  • زو صفت مانده ام حيران در اينجا
    فلک در ذات ما گردان در اينجا
  • عيان بد يار ما را در نهاني
    گشاد آخر در اينجا در نهاني
  • ز جوهر جوهرت دادم در اينجا
    ترا در دانه ها دادم در اينجا
  • ازين ديوانگي در بند ماندي
    در آخر رخت در دريا فشاندي
  • دمي درکون و ديگر در مکاني
    دمي در صورت و گه در نهاني
  • همان در خواب باشد در ولايت
    که ايشانراست در عين هدايت
  • چه سري بود اين در آخر کار
    که آمد در دل و در جان عطار
  • منم در نطق جمله گشته گويا
    منم در ذات خود در جمله گويا
  • ترا از خويش شد در باز اينجا
    توئي در عشق کل در راز اينجا
  • يکي اند اينزمان در آشنائي
    رسيده در بقا و در خدائي
  • چنان در شور و افغاني در اينجا
    که صنع خود تو ميداني در اينجا
  • در اينجا پرده برداري يقين باز
    در اينجا کي بود در پيش بين باز
  • چو در صنعم کنون پيدا در اينجا
    يقين کردم چنين غوغا در اينجا
  • چو جان از نور من در قربت آمد
    از آن در حضرت و در غربت آمد
  • در اينجا در برون و درون راز
    که اينجا آمده در عشق شهباز
  • بد و نيکم کنون يکسانست در عشق
    کنون اسرار ما در جانست در عشق
  • نظر کن در من و بنگر در اينجا
    حقيقت در ما را جوهر اينجا
  • در امشب آنچه گويم گير در ياد
    که معلومت کنم در ملک بغداد
  • هر آنکو پاي در بيرون نهادست
    قدم در خاک و او در خون نهاده است
  • مرا معني در اينجا ديد باز است
    تنم در عشق در سوز و گداز است
  • همه مردان در اينجا در بلايند
    چنين افتاده در دام قضايند
  • در اينجا سجده خواهم کرد با تو
    چه در عين فنا در پرده با تو
  • فنا در خون و در بيچون نظر کن
    همه ذرات در خود بي بشر کن
  • در آندم چونشوي پنهان در اينجا
    همه پيدائي و پنهان در اينجا
  • تو در ذاتي و ما در عين افعال
    که در افعال کي باشد يقين حال
  • جوان و پير در عين بلايند
    در اينجا جمله در عين قضايند
  • هر آنکو ناپديد آمد در اينجا
    در آخر او پديد آمد در اينجا
  • بتقوي راه کن در سوي ما تو
    مبين در هيچ بد در کوي ما تو
  • گهي در برگهي من در بحارم
    گهي در عين خشگي پايدارم
  • اشتر نامه عطار

  • جامه ماتم بپوشيده ازين
    در گمان و در خيال و در يقين
  • سالها در ناله و در درد بود
    در ميان زندگان او فرد بود
  • در شد آمد در کنار آب جوي
    آمده آن مرغکان در گفت و گوي