167906 مورد در 0.11 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • بچه رنگ صورت خون من ندرد نقاب جنون من
    که بآب آئينه شسته است اثر حنا کف پاي تو
  • بد و نيک شهد آرزو بچه زخم ميطپد اينقدر
    که هنوز تيغ تبسمي نکشيده سر زنيام او
  • ديوان حافظ

  • حضوري گر همي خواهي از او غايب مشو حافظ
    متي ما تلق من تهوي دع الدنيا و اهملها
  • به خدا که جرعه اي ده تو به حافظ سحرخيز
    که دعاي صبحگاهي اثري کند شما را
  • تير آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
    رحم کن بر جان خود پرهيز کن از تير ما
  • حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز
    بس طور عجب لازم ايام شباب است
  • ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
    به خنده گفت که حافظ برو که پاي تو بست
  • حافظ تو ختم کن که هنر خود عيان شود
    با مدعي نزاع و محاکا چه حاجت است
  • چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
    چو هست حافظ مسکين غلام و چاکر دوست
  • حافظ اندر درد او مي سوز و بي درمان بساز
    زان که درماني ندارد درد بي آرام دوست
  • درد عشق ار چه دل از خلق نهان مي دارد
    حافظ اين ديده گريان تو بي چيزي نيست
  • عيب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
    پاي آزادي چه بندي گر به جايي رفت رفت
  • حافظ تو اين سخن ز که آموختي که بخت
    تعويذ کرد شعر تو را و به زر گرفت
  • که گفت حافظ از انديشه تو آمد باز
    من اين نگفته ام آن کس که گفت بهتان گفت
  • حافظ شراب و شاهد و رندي نه وضع توست
    في الجمله مي کني و فرو مي گذارمت
  • گر چه جاي حافظ اندر خلوت وصل تو نيست
    اي همه جاي تو خوش پيش همه جا ميرمت
  • صلاح و توبه و تقوي ز ما مجو حافظ
    ز رند و عاشق و مجنون کسي نيافت صلاح
  • عجب مي داشتم ديشب ز حافظ جام و پيمانه
    ولي منعش نمي کردم که صوفي وار مي آورد
  • نظر بر قرعه توفيق و يمن دولت شاه است
    بده کام دل حافظ که فال بختياران زد
  • مشوي اي ديده نقش غم ز لوح سينه حافظ
    که زخم تيغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد
  • حافظ اسرار الهي کس نمي داند خموش
    از که مي پرسي که دور روزگاران را چه شد
  • باز مستان دل از آن گيسوي مشکين حافظ
    زان که ديوانه همان به که بود اندر بند
  • کس چو حافظ نگشاد از رخ انديشه نقاب
    تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
  • يا رب اين بچه ترکان چه دليرند به خون
    که به تير مژه هر لحظه شکاري گيرند
  • چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند
    بدين درگاه حافظ را چو مي خوانند مي رانند