167906 مورد در 0.11 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • در مراعات بقا جز در خرد عاصي مشو
    در خرابات فنا جز عشق را فرمان مکن
  • تا در چشمم نشسته بودي در تاب
    پيوسته همي بريختي در خوشاب
  • تن در غم تو در آب منزل دارد
    دل آتش سوداي تو در دل دارد
  • تيمار همي خوري که در خاک شوم
    در خاک يکي شود که در نار بود
  • گر هر دو جهان نباشدت در فرمان
    در دوزخ مست به که در خلد به هوش
  • حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • خويشتن را در اين طلب بگداز
    در ره صدق جان و تن در باز
  • هر که دارد ره تبش در دل
    در نماند پياده در منزل
  • خلق تا در جهان اسبابند
    همه در کشتي اند و در خوابند
  • در نهاوند چون قوي شد حرب
    کفر و اسلام در شده در ضرب
  • در شب وصل پرده گر باشد
    راز در روز پرده در باشد
  • شب در او در به رنج و تاب بدي
    روز در پيش آفتاب بدي
  • عامه تا در جهان اسبابند
    هه در کشتي اند و در خوابند
  • در کن و در مکن مه خانه
    در بيار و بده چو بيگانه
  • به يکي در در آورد گوشش
    به دگر در برون کند هوشش
  • ديوان سيف فرغاني

  • جام مي تو در کف ساقي بزم تو
    در دست ماه ساغر و در ساغر آفتاب
  • چو تو بخنده در آيي و عاشقان گريند
    ايا نشانده ز در در عقيق تر دندان
  • کنون سبزه را خفته در زير سايه
    در آغوش گل بين و در بر شکوفه
  • تو هيچ در خور دين کارکرد نتواني
    که آنچه در خور دينست نيست در خور نفس
  • چون در جهان ز عشق تو غوغا در اوفتاد
    آتش برخت آدم و حوا در اوفتاد
  • حورگاه بوسه در جنت در دندان خود
    در لب لعلش نشاند همچو نقش اندر نگين
  • چو دانه در صدف در ضمير استعداد
    هواي عشق تو مي داشتم در آن گوهر
  • مردمي در سيرت تو همچو گوهر در صدف
    نيکويي در صورت تو همچو نور اندر قمر
  • حديث عشق در گفتن نيايد
    چنين در هيچ در سفتن نيايد
  • گهر در آستين بايد نه در چشم
    شکر اندر دهان بايد نه در گوش
  • ازبهر عشقت در زمان لايق نديدم هيچ جان
    بهر چنين در در جهان ديوار نتوان يافتن
  • ديوان شاه نعمت الله ولي

  • دل ما در هواي الوند است
    در سر زلف يار در بند است
  • در ميان آي و در کنارش گير
    خوش کناري که در ميان عشق است
  • در کوي خرابات کسي را که مقام است
    در دنيي و در آخرتش جاه تمام است
  • و آن کس که به صدق در نيايد
    در خانه فقر بر در افتد
  • نور در نور خوش در آويزد
    آب با آب خوش در آميزد
  • در بحر در آئيد و حبابش به کف آريد
    در معني ما صورت توحيد ببينيد
  • گر سفر در جسم و در جان مي کني
    همچو ما مسافري در بحر و بر
  • عشق در شور است و دايم در سرور
    عقلک بيچاره را در غم نگر
  • گنج اگر جوئي بجو در کنج دل
    چند گردي در پي زر در بدر
  • نعمت الله در همه عالم ببين
    نور او در بحر و هم در بر نگر
  • در مرتبه اي غايب درمرتبه اي حاضر
    در مرتبه اي پنهان در مرتبه اي مشهور
  • ما در دم عشق همچو نائيم
    او در دم ما چو روح در دم
  • گاه در ميکده باشيم و گهي در مسجد
    در همه حال که هستيم خوشي با اوئيم
  • تا ميان او گرفتم در کنار
    نيست غيري در کنار و در ميان
  • يار سرمست است ما را در کنار
    دست با او در کمر او در ميان
  • پير خرد طفل وار آمده در مکتبت
    سر قدر در ضمير لوح قضا در بغل
  • ساقيا در مبند و در بگشا
    نبود در بر آشنا بسته
  • همچو بحر محيط در جوشم
    گاه در جزر و گاه در مدم
  • در روزه و در زکات و در حج
    اسرار بسي بود نهفته
  • دل بحر محيط است و در او در يتيم
    در صدفي چنين که خواهي دل تست
  • در بحر درآ در يتيم از ما جو
    آن در يتيم از چنين دريا جو
  • گنجي که نمي گنجد در مخزن موجودات
    در کنج دلم گنجيد در کون کجا گنجم
  • اگر در خلق حق را در نيابي
    بيابي خانه اما در نيابي
  • عشق او در همه بود ساري
    خواه در مصر خواه در ساري
  • گزيده غزليات شهريار

  • لعلي نسفت کلک در افشان شهريار
    در رشته چون کشم در و لعل نسفته را