167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان مسعود سعد سلمان

  • تا همي تازد بر مفرش دشت آهوي غرم
    تا همي يازد بر دامن که بچه رنگ
  • به بزم ساقي تو هست زاده خاتون
    به رزم ياور تو هست بچه خاقان
  • گاه بگيري دو زلف بچه خاقان
    گاه ببوسي لبان زاده خاتون
  • به شادکامي بنشين و زاده انگور
    بخواه و بستان از دست بچه تسکين
  • هميشه شاد زي شاها به روي زاده خاتون
    مي مشکين ستان دايم ز دست بچه خاقان
  • ديوان فيض کاشاني

  • گر درد نبودي بچه پرورده شدي جان
    ياد تو نميبود چه ميکرد دل ما
  • گر آرزوي دولت وصل تو نبودي
    خاطر بچه خوش داشتي از خويش دل ما
  • (فيض) از کلام حافظ ميخوان براي تعويد
    «دل ميرود ز دستم صاحبدلان خدا را»
  • اين جواب غزل که حافظ گفت
    راز دل با تو گفتنم هوس است
  • اين جواب غزل حافظ آگاه که گفت
    «دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند»
  • اين جواب غزل حافظ هشيار که گفت
    «سحرم دولت بيدار ببالين آمد »
  • گر هم نکنم ثنا چه گويم
    نطقم بچه کار ديگر آيد
  • دم بدم عشق تازه گر نبود
    بچه تحصيل زاد خواهم کرد
  • تو چند باشي حافظ رسوم مردم را
    بيا بدرگه ما تا شوي بما محفوظ
  • استاد غزل سعديست نزد همه کس ليکن
    دل را نکند بيدار الا غزل حافظ
  • آنها که تهي دستند از گفته خود مستند
    کس را نکند هشيار الا غزل حافظ
  • شعري که پسنديده است آنست که آن دارد
    آن نيست بهر گفتار الا غزل حافظ
  • اي (فيض) تتبع کن طرز غزلش چون نيست
    شعري که بود مختار الا غزل حافظ
  • اين جواب غزل حافظ شيراز که گفت
    «بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم »
  • اين جواب غزل حافظ خوش لهجه که گفت
    «زلف بر باد مده تا ندهي بر بادم »
  • پري خيالش آيد ز سرم خرد ربايد
    بچه سان رهم ندانم ز خيال شنگ او من
  • ندهي اگر باو دل بچه آرميده باشي
    نگزيني ار غم او چه غمي گزيده باشي
  • نبود چه بيم هجرت نه دلي نه ديده داري
    نبود اميد وصلت بچه آرميده باشي
  • ديوان اشعار منصور حلاج

  • فتنه آموخت بدآموز ولي معلوم است
    کآخر فتنه او تا بچه غايت باشد
  • مثنوي معنوي

  • لوح حافظ لوح محفوظي شود
    عقل او از روح محظوظي شود