نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان عراقي
داستان دلبران آغاز کرد
آرزويي
در
دل شيدا نهاد
با درد تو دردسر نباشد
با باده خمار
در
نگنجد
با عشق حقيقتي به هر حال
سوداي مجاز
در
نگنجد
آنجا که رود حديث وصلت
يک محرم راز
در
نگنجد
وآندم که حديث زلفت افتد
جز شرح دراز
در
نگنجد
تا چند دل عراقي آخر
در
زحمت انتظار باشد؟
افتادم بر
در
قبولت
اميد که از درم نراند
لب ميگون جانان جام
در
داد
شراب عاشقانش نام کردند
خورشيد رخت نديد روزي
بي نور بماند
در
شب تار
رخ سوي خرابات نهاديم دگربار
در
دام خرابات فتاديم دگربار
در
درد گريز، کوست همدم
با سوز بساز، کوست همساز
آمدم بر درت به اميدي
نااميدم ز
در
مگردان باز
در
بيابان عشق پي نبرد
خانه پرورد لايجوز و يجوز
باشد که ببيني، اي عراقي،
در
نقش وجود خويش نقاش
چون ترک مراد خويش گيري
گيري همه آرزو
در
آغوش
بگشادند
در
سراي وجود
دري از عالم صفا عشاق
افتادم
در
خلاب محنت
افتان خيزان، چو لاشه لنگ
در
جام جهان نماي اول
شد نقش همه جهان ممثل
در
نقش دوم اگر ببيني
رخساره نقشبند اول
اي ديده، بدار ماتم دل
کو
در
خطري فتاد مشکل
در
بحر فراق تو فتادم
درياب، مگر فتم به ساحل
در
کيسه من چو نيست نقدي
دانم ندهي شراب نابم
چون خاک
در
تو بوسه دادم
با ديده اشکبار رفتم
شکرانه بده، که از
در
تو
چون محنت روزگار رفتم
افسوس بود که بهر جاني
از خاک
در
تو بازمانم
بماندم
در
بيابان تحير
نه ره پيدا کنون، نه رهنمايم
در
خرابات با مي و معشوق
نفسي عاشقانه بنشستيم
چنگ
در
دامن شعاع زديم
تا بدان آفتاب پيوستيم
بر بوي نظاره جمالت
ديري است که ما
در
انتظاريم
بنما، که
در
انتظار رويت
پيوسته دو چشم باز داريم
شب خوش بوديم بي عراقي
امروز
در
آرزوي دوشيم
شب خوش بوديم بي عراقي
امروز
در
آرزوي دوشيم
از عراقي چو رو بگردانيم
روي
در
روي غمگسار کنيم
رخ بازنماي، تا ببينيم
در
بازگشاي، تا درآييم
تا فراموشت نگردد غير حق
در
حقيقت نيستي ذاکر، بدان
شايد ز
در
تو باز گردد؟
نوميد، چنين اميدواري
نگارا، کي بود کاميدواري
بيابد بر
در
وصل تا باري؟
الا قم، واغتنم يوم التلاقي
و
در
بالکاس وارفق بالرفاقي
در
عشق خيال هر جمالي
پيوسته اسير خال تا کي؟
دل اگر
در
ميانه گم نشدي
دلبر اندر کنار داشتمي
در
مذاق همه کس شيريني
انگبيني؟ شکري؟ سيلاني؟
همه
در
بزم ملوکت خوانند
قصه اي؟ مثنويي؟ ديواني؟
در
کوي تو لوليي، گدايي
آمد به اميد مرحبايي
جستم همه جاي را، نديدم
جز
در
دل تنگ جايگايي
در
بحر فراق غرق گشتم
دستم نگرفت آشنايي
در
آينه جهان نديدم
جز عکس رخت جهان نمايي
در
گلشن عشق تو عراقي
مرغي است که نيستش نوايي
سحرگه بر
در
راحت سرايي
گذر کردم شنيدم مرحبايي
دل سرگشته حيران ما را
نشاني
در
رهي بنما، کجايي؟
نمي دانم چو بحر بيکراني
چرا پيوسته
در
بند سبويي؟
صفحه قبل
1
...
499
500
501
502
503
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن