167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ويس و رامين

  • يکي فرزانه بود اندر خراسان
    در آن کشور مه اخترشناسان
  • تو با پيل دمان در کارزاري
    ندام چونت باشد رستگاري
  • تو بي کشتي همي دريا گذاري
    ازو جوينده در شاهواري
  • مگر يکروز طوفاني درآيد
    ترا با خانه ناگه در ربايد
  • اگر فرمان بري پندم نيوشي
    شکيبايي کني در صبر کوشي
  • نيابم در ميان مهرجويان
    نورزم نيز مهر ماهرويان
  • دري در جان تاريکم گشادند
    چراغي اندر آن درگه نهادند
  • جهد باد صبا بر کوهساران
    چرد گور ژيان در مرغزاران
  • گهر صد جام در پايش فشاندند
    به گاه زرنگارش برنشاندند
  • گهي بر تارکم شمشير بودي
    گهي در رهگذارم شير بودي
  • همه زر بود سنگ کوهسارم
    همه در بود ريگ رودبارم
  • کنون دلشاد باشم در جواني
    به آساني گذارم زندگاني
  • مرا بينيد حال من نيوشيد
    دگر در عشق ورزيدن مکوشيد
  • مرا ديدي که راه پارسايي
    چگونه داشتم در پادشايي
  • حسودا تو مگر آگه نداري
    که در باران بود اميدواري
  • اگر خرسند گردم در جدايي
    ز من باشدنشان بي وفايي
  • کنونم غرقه در دريا بماندي
    مرا بر آتش هجران نشاندي
  • اگرچه در زمانه پهلواني
    به نام نيک بيش از خسرواني
  • نداند حالت من در جدايي
    بريده ز آشنايان آشنايي
  • همم در شهر داننده جوانان
    همم بر دشت خواننده شبانان
  • کجا من در پس نامه دوانم
    اگر صدبند دارم بگسلانم
  • شکفته بر کنار جيم نسرين
    نهفته در ميان ميم پروين
  • بکشتم عشق در باغ جواني
    به جان خويش کردم باغباني
  • بدانديشان درختانش بکندند
    در و ديوار او بر هم فگندند
  • همي بيني مرا در حال چونين
    همي گويي سخنهاي نگارين
  • چرا به فسوس در سرما بميرم
    چرا راه سلامت برنگيرم
  • بخواهي رفتن اي خورشيد تابان
    مرا گمره بماندن در بيابان
  • مرا در کودکي تو پروريدي
    کنونم سر به پروين برکشيدي
  • چو از ديده شاهنشه جدايم
    تو گويي در دهان اژدهايم
  • چو آيد روزگار نوبهاران
    ترا در ره بسي باشند ياران
  • شوم در دشت گردم با شبانان
    نگردم نيز گرد مهربانان
  • چرا در خيرگي چندين نشينم
    چرا بيرون نيايم زين کمينم
  • هميدون گنجهاي شاه گربز
    نهاده بود همواره در آن دز
  • زنان مهتران يکسر برفتند
    همه بيگانگان از در برفتند
  • گروهي نعره بر رويش گشادند
    گروهي در پي او اوفتادند
  • ترا گر هست گوهر روشنايي
    چرا در کار تاريکي نمايي
  • بوم در پادشاهي دادفرماي
    به درويشان ز احسان کام بخشاي
  • چو ابري بود دستش نوبهاري
    همي باريد در شاهواري
  • جهان در دست ويس دلستان بود
    وليکن خاصش آذربايگان بود
  • زبانم گر شکيبايي نمايد
    دلم در ناشکيبايي فزايد
  • ترا من در هنرها آزمودم
    هميشه ز آزموده شاد بودم
  • گهي در دخمه دلبر نشستي
    شبانروز به درد دل گرستي
  • ز عمر خويش در فصل بهارست
    ازيرا همچو اشکوفه ببارست
  • الا تا در جهان باشد زمانه
    زمانه عمر بادت جاودانه
  • ديوان عراقي

  • نديدم در جهان کامي دريغا
    بماندم بي سرانجامي دريغا
  • بيفشاند آستين بر هردو عالم
    قلندوار در ميخانه بنشست
  • ساقي قدحي شراب در دست
    آمد ز شراب خانه سرمست
  • در سايه مجو دل عراقي
    کان ذره به آفتاب پيوست
  • ناخورده دلم شراب وصلت
    از دردي هجر در خمار است
  • آتش سوداش ناگه شعله زد
    در دل غمگين حيرانم گرفت