167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان قاآني

  • زنگي بچه فرهنگ و ادب هيچ نداند
    چون شد که تو نهمار ادب گشتي و فرهنگ
  • ماني به غرابي که بود جفت حواصل
    يا بچه زاغي که به شهباز زند چنگ
  • زلفين تو زاغيست سيه کز زبر سرو
    بگرفته نگون بچه بازي به دو چنگل
  • گر حزم رزين تو شود حافظ اجسام
    اجسام جهان وارهد از ننگ تخلخل
  • زه کمان تو زهدان بچه نصرت
    سر سنان تو پستان کودک اقبال
  • به تيغ حارس جيش و به کلک حافظ ملک
    بدين مخالف مال و بدان مخالف مال
  • هرکس به قدر پايه ببايدش جايگاه
    عنقا کند به قاف و کبوتر بچه وکن
  • آتش سردي که گر بنوشد حبلي
    مهر درخشان شودش بچه به زهدان
  • گفتم از مادر آن ترک روم پرسم باز
    که اگر ماه نيي مه بچه چون ميزابي
  • فرزند بخت بچه دولت نتاج تاج
    پيوند ملک وارث کي يادگار جم
  • وز روم هر کجا بچه ترساي مهوشست
    ور خود بود کشيش کليسا بياوريد
  • ترکا مگر تو بچه حور جنانيا
    کاندر جهان پيري و دايم جوانيا
  • ميري که بود حافظ زندان سکندر
    وز حکم ملک ملک سليمانش مسخر
  • بچه شيرست پنداري ملک محمود از آنک
    شير خوارست و دل شير ژيان دارد همي
  • ديوان محتشم کاشاني

  • من منفعل که پيشت دو جهان گناه دارم
    بچه روي عذر گويم که رخ سياه دارم
  • ضابط قانون دولت حافظ ملک و ملل
    حارث ايران و توران باعث امن و امان
  • پيک مرگ از دشت آفت بي محل
    بر سر حافظ محمد جان رسيد
  • مزاج اتش جوعش به گرد خرمن کاه
    بر خرد بچه ماند به ماهتاب و کتان
  • از قضا تاريخ رحلت کردنش
    زين معما شد که حافظ سر نهاد
  • حافظ آن خود رو درخت باغ نظم
    زد به تيغ کين عدويي بيخ او
  • ديوان مسعود سعد سلمان

  • زانش زنند تا بچه خفته ست پيش آنک
    پيوسته ايستاده بود پيش او قدر
  • هر دو بي ره شوند و نبود نيز
    بچه اين و آن حباب و شرار
  • نه زن گويد که بر تن نيست جامه
    نه گويد بچه بر سر نيست دستار
  • سالها بوده ام چنان که بود
    بچه شير خواره بي مادر
  • گاه بر مادري ز دست آتش
    گه ربوده ست بچه اي ز کنار