167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان حافظ

  • مدام خرقه حافظ به باده در گرو است
    مگر ز خاک خرابات بود فطرت او
  • حافظ در اين کمند سر سرکشان بسيست
    سوداي کج مپز که نباشد مجال تو
  • خوش چمنيست عارضت خاصه که در بهار حسن
    حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسراي تو
  • حافظ چه نالي گر وصل خواهي
    خون بايدت خورد در گاه و بي گاه
  • حديث مدرسه و خانقه مگوي که باز
    فتاد در سر حافظ هواي ميخانه
  • حافظ چه مي نهي دل تو در خيال خوبان
    کي تشنه سير گردد از لمعه سرابي
  • از فريب نرگس مخمور و لعل مي پرست
    حافظ خلوت نشين را در شراب انداختي
  • اگر نه دايره عشق راه بربستي
    چو نقطه حافظ سرگشته در ميان بودي
  • چون نيست نقش دوران در هيچ حال ثابت
    حافظ مکن شکايت تا مي خوريم حالي
  • چون پير شدي حافظ از ميکده بيرون آي
    رندي و هوسناکي در عهد شباب اولي
  • اي نسيم سحري خاک در يار بيار
    که کند حافظ از او ديده دل نوراني
  • مزاج دهر تبه شد در اين بلا حافظ
    کجاست فکر حکيمي و راي برهمني
  • خيز و جهدي کن چو حافظ تا مگر
    خويشتن در پاي معشوق افکني
  • هر مرغ به دستاني در گلشن شاه آمد
    بلبل به نواسازي حافظ به غزل گويي
  • شاهنامه فردوسي

  • پري چهره را بچه بود در نهان
    از آن شاد شد شهريار جهان
  • نيازم بد آنکو شکار آورد
    ابا بچه ام در شمار آورد
  • وزو بچه شير بيرون کشد
    همه پهلوي ماه در خون کشد
  • همي بچه را باز داند ستور
    چه ماهي به دريا چه در دشت گور
  • نزايد به هنگام در دشت گور
    شود بچه باز را ديده کور
  • به فالش بد آمد هم انگاه گفت
    که اين بچه در خاک بايد نهفت
  • کنون بايد آژير بودن دلير
    که در مهرگان بچه دارد به زير
  • ديوان خاقاني

  • دفع سرما را قفس کردند زاهن پس در او
    بچه طاووس علوي آشيان افشانده اند
  • در هنر فرزند بازي نه کبوتر بچه اي
    صيد دست خويش خور طعمه دهان کس مخور
  • آب را سنگ است اندر بر از آنک
    سنگ را بچه خور در شکم است
  • رباعيات خيام

  • آن قصر که جمشيد در او جام گرفت
    آهو بچه کرد و شير آرام گرفت
  • بوستان سعدي

  • مکش بچه مار مردم گزاي
    چو کشتي در آن خانه ديگر مپاي
  • ديوان سنايي

  • در ميان کم زنان اندر صف ارباب عشق
    هر زمان باز بنشاني زهي کافر بچه
  • کشتن و خون ريختن در کافري
    نيست هرگز بي پشيماني زهي کافر بچه
  • در مسلماني مگر از کافري باز آمدي
    تا براندازي مسلماني زهي کافر بچه
  • هر زماني با سنايي در خرابات اي پسر
    صد لباسات عجب داني زهي کافر بچه
  • از پي تشريف خويش در همه چين و ختا
    بچه يک ترک نيست ناشده هندوي او
  • حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • زان به جان اندرون خليدن نيش
    بچه را در کنار مادر خويش
  • ديوان شاه نعمت الله ولي

  • همدم جامم و با ساقي سرمست حريف
    کس چه داند که در اينجا بچه کارم دايم
  • گر عشق نبازيم در اينجا بچه کاريم
    مائيم و همين کار و دگر کار نداريم
  • بزمي است ملوکانه و رندان همه سرمست
    گر باده ننوشيم در اينجا بچه کاريم
  • گزيده غزليات شهريار

  • بار دمه و ستاره در ايوان شهريار
    کامشب صلا به حافظ شيراز مي دهند
  • کشکول شيخ بهايي

  • کبوتر بچه چون آيد بپرواز
    ز چنگ شه فتد در چنگل باز
  • کسي گيرد خطا بر نظم حافظ
    که هيچش لطف در گوهر نباشد
  • ديوان صائب

  • به کلک قدرت صائب شکستگي مرساد!
    که طرز حافظ شيراز در ميان انداخت
  • مرگ نتواند ز کويش پاي من کوتاه کرد
    خار در ايام خشکي حافظ بستان شود
  • خرابيهاي ظاهر حافظ ديوانه مي باشد
    که گنج آسوده از تاراج در ويرانه مي باشد
  • ديوان عطار

  • تا کي از بي حاصلي اي پيرمرد بچه طبع
    در هواي نفس مستي و گراني باشدت
  • که داند تا سر زلف تو در چين
    چه زنگي بچه ناگرديده دارد
  • الهي نامه عطار

  • در آمد بچه او پاره پاره
    بهم پيوست تا گشت آشکاره
  • در آمد جمله خاکستر از راه
    بهم پيوست و شد آن بچه آنگاه
  • چنان آن بيضه در زير پر آرد
    که تا روزي از و بچه برآرد
  • چو جوق بچه او پر بر آرند
    بيک ره روي در يک ديگر آرند
  • دو نرگس داشت نرگس دان ز بادام
    چو دو جادو دوزنگي بچه در دام
  • پيمبر گفت داري يک کبوتر
    گرفته دو کبوتر بچه در بر
  • که آن دم هر دو کبوتر بچه محکم
    بزير پر کشيده بود در هم