167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
حقيقت فربتش موجود باشد
چو گوئي پايداري کرده اينجا
کمالت ايدل بيچاره حاصل
کمالت يافتي در آخر کار
کمالت عاشقان راز ديده
کمالت عارفان ديدند اينجا
کسي ديدست رويت در درونش
همه در حسرتند و گفتگويند
درون پرده يا در بروني
درون پرده در عز و اعزاز
در اين ميدان بسي کشتي بزاري
در اينصورت نخواهيد از معاني
در اينصورت نمي مانيد جاويد
ببايد رفتتان و چاره نيست
در آنمنزل يکي خواهيد بودن
تو نوري اينزمان در عين ناري
در اينجا چون نمودار صفاتي
طلبکارند و مطلوبست در جان
چو مطلوبست حاصل مي ندانند
چو محبوببست اينجا در ميانه
هزاران نقاش در خاکست پيدا
از آندم ميدمي در جمله جانها
بنورست اشيا در حقيقت
هزاران رنگها بيرون برآرد
همه در آفتاب عالم افروز
ز قرآنش نمايد آنچه گفتم
همي يابم در او عکس خيالش
نبود جوهري ديدند در تو
مسلمان شد يکي کن در نمودش
کنون چون همدم عطارگشتيد
مسلمان بايدش کردن بگفتار
حقيقت صاحب اسرار کردم
بگفتم جمله اسرار نهاني
حقيقت بيشکي معناي جانان
که آمد اينزمانت روشنايي
اشارتشان بنزد شاه دادي
در ايشان همي بگشوده باشي
در آخر تيغ کل خواهد چشيدن
بخود اينجايگه در شک بماني
در آن عين فنا بيشک بقايست
شما را بيشکي آيات باشد
در اينجاگه سرانجامي نديده
درون خانه و در گشائي
در آنمنزل فرو ماند بزاري
همه مکشوف کردم در معاني
بديدم در عيان ديدار عشاق
بسوي کائناتم رهنمونست
برافکنده حجاب هفت پرده
نمي يابند کلي در گشوده
از آن پيوسته ات در اشتياقست