167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

لسان الغيب عطار

  • تو محکوم شريعت بهر آني
    که داري در دماغ از در کاني
  • چو علمت هست جانا در عمل کوش
    که تا پندت بود چون حلقه در گوش
  • بسا گنجا که يابي در معاني
    پر از در خوشاب و لعل کاني
  • در آن چه گر فتادي در نيائي
    که اندر وي نيابي روشنائي
  • در آفاقش نيابي گر چه جوئي
    ولي در خود بيابي گر بجوئي
  • در آن هر يک بود غولي خطرناک
    شده در رهزدن گستاخ و چالاک
  • که تا با او در اين ره در بدايت
    بنور شمع او يابي هدايت
  • چو او در راه حق هشيار باشد
    کشش خود دايما در کار باشد
  • دو تائي بايد اول در نمايش
    که تا پيدا شود در ره گشايش
  • بچشم حرمت و تعظيم در پير
    نگه کن در همه کين هست تو قير
  • بجان ميکوش در تعظيم هر پير
    که تا در دل نيابي زحمت از پير
  • در آن يکدم خرابيها نمايد
    که شرح آن بگفتن در نيايد
  • اگر همصحبت نيکست در راه
    فزايد مر ترا در صحبتش جاه
  • بود ثابت قدم در شرع دائم
    بامر و نهي در پيوسته قائم
  • ولي در وقت و در حالت خبرهاست
    که هر يک را درين معني نظرهاست
  • در آن حالت که او بودست در حال
    وقوفي باشدش بر جمله احوال
  • همه در عشق صاحب درد گشته
    محبت را بجان در خورد گشته
  • بدين شکرانه جان را در ميان نه
    بدين نعمت بود جان در ميان نه
  • چو زين عالم ترقي کرد در حال
    در او ظاهر نگردد قول قوال
  • نشان آن باشد آنکس را در آن حال
    بگردد در درونش جمله احوال
  • اگر خواهد که آرد در عبارت
    و يا رمزي بگويد در اشارت
  • تو تا از هستي خود در حجابي
    نشاني زينکه گفتم در نيابي
  • فزون از قطره هاي برف و باران
    که بارد در شتا و در بهاران
  • مظهر العجايب عطار

  • اين سخن در مدرسه با درس نيست
    در ميان عاشقان خود ترس نيست
  • مصطفي ختم رسل شد در جهان
    مرتضي ختم ولايت در عيان