167906 مورد در 0.12 ثانیه یافت شد.

جوهر الذات عطار

  • مرا عشقت کشد آخر بزاري
    کنم در سر عشقت پايداري
  • تو بخشيدي در اينجا راز چونست
    نمودستي مرا آغاز چونست
  • ز سر انبياي برگزيده
    شدم در قربت تو راز ديده
  • ابااو باش تا جانت نمايد
    در اينجا راز جانانت نمايد
  • نمودارست شرعش در معاني
    ورا اينجا سزد صاحب قراني
  • طلبکار تو و تو در دروني
    نميدانند اينجا گاه چوني
  • طلبکار تو جمله سالکانند
    فتاده در ره کون و مکانند
  • طلبکار است جان در تن طلبکار
    نمايش بيشکي اينجاي ديدار
  • تمامت واصلان در عين ديدار
    شدند اينجايگه از تو پديدار
  • زهي عطار کاينجا راز ديدي
    محمد در درونت باز ديدي
  • در اين گنج من کل برگشادم
    تمامت سالکانرا داد دادم
  • در اين گنج بگشادست عطار
    همه آفاق را کرده گهربار
  • يکي گنجست در عالم گرفته
    از اول صورت آدم گرفته
  • يکي گنجست در تو ناپديدار
    وجود تو طلسمي زو پديدار
  • بيک ره گنج بنمودي بعشاق
    فکنده دمدمه در کل آفاق
  • تو گنج ذات ديدي در صفاتت
    بگفتي بيشکي اسرار ذاتت
  • تو گنج ذات ديدي در صفاتت
    بگفتي بيشکي اسرار ذاتت
  • تو گنجي داده عطار اينجا
    که ميريزد در اسرار اينجا
  • چو در عزت جلال کبريا يافت
    يکي اندرحقيقت مغزباپوست
  • برفعت در تجلي بود اعيان
    ز نور آفرينش جمله حيران
  • دمادم ميکند اينجا ندايت
    در اين اسرارها سر هدايت
  • بجز نيکي مکن در زندگاني
    که نيکي يابي اينجا جاوداني
  • بکن هرگز بدي تا ميتواني
    که ماني در عذاب جاوداني
  • حقيقت چشمهايت گشت دريا
    از آن در ميفشاند بر ثريا
  • گرفته نور در ذرات عالم
    اگر مي فيض ميباشد دمادم
  • در اينجا يار اينجاگه نديدي
    عجب اينجايگه چون آرميدي
  • حقيقت آمدن رفتن چه دانست
    يقينت در يقين ديد فنايست
  • گمان برداشتي در آخر کار
    اناالحق گفتي و گشتي پديدار
  • گهي در عين اشيا سرفرازي
    گهي آنگه بگوئي جمله رازي
  • گهي در کسوت اسحق گردي
    بريده سر بخود مشتاق گردي
  • گهي گردي تو عين مرتضائي
    گهي در انبيا گاهي خدائي
  • گهي منصور حلاجي تو بردار
    نمود خويشتن کرده در اسرار
  • حقيقت راز اينمعني بداند
    که بيند در وجود خويشتن دم
  • نموداريست گشته جلمه ظاهر
    تمام آرم جواهر را در اينجا
  • براندازم حجاب آب در خاک
    براندازم حجاب از روي جانان
  • بساط عشق کلي در نوردم
    براندازم حجاب از روي دلدار
  • در اين سر کل ناسفتني به
    چرا کاينجا نبوت آشکارست
  • نبوت در يقين ديدار يار است
    نبوت بيشکي بردارت آرد
  • نمود جسمت اينجا گه بسوزد
    نبوت در فنا اندازدت کل
  • درون تست نقاش حقيقت
    گمان بردار و بنگر در يقينت
  • دلارامم توئي آرام رفته
    سرم آغاز در انجام رفته
  • حقيقت کام خود بستد در اينجا
    بهشياري تواني يافت جوهر
  • نديده در درون بود حقيقت
    ز اسرار حقيقت سر آدم
  • نشسته اينزمان در کشتي نوح
    ترا نقدست اين درياي معني
  • ترا پيدا کند راز نهاني
    بمعني آدم اينجا در درونست
  • صفات فعلي آيد ناپديدار
    در آخر چون نمايد ذات اعيان
  • در آخر بي حجب ديدار پاکست
    وصال عاشقان اينجاست درياب
  • که آخر ديد جانانست در يک
    وصال عاشقان اينجاست تحقيق
  • حقيقت سر اين معني ندانند
    چنان دانند در عين زمانه
  • حقيقت روح در روحي فزائي
    شوي فارغ ز آزار خلايق