167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

لسان الغيب عطار

  • در تن من جز رگ و جز پوست نه
    در درون جان بغير از دوست نه
  • جمله در راهند سرگردان شده
    در تحير واله و حيران شده
  • اهل دنيا نيش دارد در بغل
    تا زند بر اهل معني در محل
  • در پناه او گريز اي مرد خاص
    تا شوي از نار در عقبي خلاص
  • گر در ايماني يقين اين را بدان
    در لسان الغيب اين معني بدان
  • اي لعين بد گمان در حال ما
    در بدي رفتي از اين دار فنا
  • جان کند آنکس که در بند جهانست
    اين چنين بسته از ايمان در زيانست
  • در بدر در اين جهان گرديده
    نان خوردن را بخون آلوده
  • راهزن داري در اين ويرانه جا
    برحذر ميباش از ايشان در خلا
  • در خلا و در ملا ز ايشان حذر
    ميخورند خون دل همچون توت تر
  • اهل دنيا کافران مطلق اند
    دايما در لق لق و در وق وقند
  • اهل دنيا جمله در جان کندنند
    رخت خود در پيش شيطان برده اند
  • هرکه در عالم بود او پاک دل
    کي رود چون ديگران در زير گل
  • يار با تست و تو او را در طلب
    در لسان با تست گويا زير لب
  • آفرينش جمله در فرمان اوست
    گوي گردون در خم چوگان اوست
  • هرکه رفته در پيش او راه دانست
    در همه ديده از آن ديده عيانست
  • در حقيقت ديده اند سر يقين
    اين چنين بايد در اينجا راه بين
  • در لسانم بحر بي پايان بود
    در بيانم جان جان جان بود
  • از لسان، در شرف در گوش کن
    گوشه گير و چو من خاموش کن
  • در جهان بر بستر ناز خودم
    در شريعت صاحب راز خودم
  • در بلايم کرد دستگيري بسي
    نعمتم داده در اين پيري بسي
  • نه آنها جسته در فطرت پناهي
    نه اينها در ازل کرده گناهي
  • محمد نام او دان در شريعت
    که تا نامش بداني در حقيقت
  • خدا را در الوهيت احد خوان
    نبي را در عبوديت يکي دان
  • بچشم خود جمال خويش بنگر
    که هستي تو در اين ويرانه در خور