نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
همه ذرات پيشت
در
سجودند
چرا کايشان نباشند يا نبودند
عجايب جوهري بي منتهايست
در
اين جوهر نمودار بقايست
خيالت آنچنان محبوس دارد
که اين
در
دايمت مدروس دارد
بداني
در
درون افتاده گويا
نموده عشق موجودست جويا
بسي رفتند و ديگر بازگشتند
بساط فرش ديگر
در
نوشتند
بسي رفتند و
در
عين جلالند
مثال انبيا اندر وصالند
بکرده بار ديگر صورتي بس
يکي سربست
در
صبح تنفس
در
آندم عارفان اينراز بينند
حقيقت از حقيقت باز بينند
کسي کاينراز وقت صبحگاهي
نظر دارد
در
اسرار کماهي
جدائي اينزمان از ديد دلدار
بمانده اندر اينصورت
در
آزار
چنانت باد
در
پندارت آورد
که ناگاهت بزير دارت آورد
نماند آتش و آبي نماند
در
اينخاکت دگر تابي نماند
بجز جانان مبين
در
عشقبازي
حرامست از چنين جز عشقبازي
ايا ناديده اينجا وصل جانان
بمانده
در
نمود خويش حيران
حقيقت جز خدا غيرست درياب
همه ذرات
در
سيرست درياب
شود ناگاه باشد خواب ديده
نمود خويش
در
غرقاب ديده
سلوک اولش بد راز ديده
رياضت
در
ميانه باز ديده
رياضت قربت مردان راهست
که
در
آخر يقين ديدار شاهست
رياضت جمله مردان کشيدند
در
آخر راز اول باز ديدند
نمي ميرد وليکن عشقش اينجا
نمود يار گرداند
در
اينجا
غلام عشق شو تا ره نمايد
در
بسته برويت برگشايد
از آنعالم
در
اينعالم فتادست
جمال يار اسمي برگشادست
حيات طيبه آيد پديدار
در
آندم چون شود گل ناپديدار
توئي سالک ولي زاري فتاده
در
اين چاره بناچاري فتاده
اگر چه داشت الا لانموده
عيان خويش
در
لولا نموده
مر اينمعني بسي گفتند اينجا
در
اسرار بر شفتند اينجا
چو يوسف دربن چاهي فتاده
نظر
در
مرکز شاهي گشاده
در
آخر قدر چاهي بازيابي
مقام عزت و اعزاز يابي
جمال يوسف تست آشکاره
بر او ذرات عالم
در
نظاره
نديدي يوسف و
در
انتظاري
بهرزه بود عمرت ميگذاري
ترا يعقوب ماتم ديده يار
بمانده
در
فراق يوسف خوار
خراباتي است
در
عين خرابات
مناجاتي است اندر کشف طامات
رها کردم نمود جسم بيجان
رسيدم
در
جمال روي جانان
گمان داري نديدي هيچ رويم
فتادستي از آن
در
گفتگويم
منت گفتم بسي
در
پرده اينجا
نمود بيشکي گمکرده اينجا
هميشه
در
يقين او ذات باشد
نمود جمله ذرات باشد
هميشه
در
يقين قل هوالله
يکي داند عيان راز هوالله
نخفتم يکنفس تا عمر دارم
در
اندوهت دمادم ميگذارم
نخفتم يکنفس بيدار باشم
ترا پيوسته من
در
کار باشم
نخفتيدم دمي
در
خواب جانا
فتاده اندر اين غرقاب جانا
چنانم
در
تجلي ذات گشته
که بيشک جمله ذرات گشته
منم عشق ازل اينجا نموده
وصال خويش
در
غوغا نموده
يدالله من آمد
در
دل کل
گرفته برگشاده مشکل کل
شدم
در
آسياي چرخ گردان
دگر گردي شدم افشانده بيجان
منم خورشيد
در
آتش فتاده
درون آتش سرکش نهاده
منم خورشيد اندر آب مانده
درون بحر
در
سيلاب مانده
تمامت سالکانت راه کرده
برون رفته ولي
در
سوي پرده
بمانده عاقبت چندي بره باز
هميدون نارسيده
در
سوي راز
گره بگشاي از راه تمامت
بمنزل
در
رسند اندر سلامت
سوي منزل رسيدستي
در
آفاق
هنوز اندر رهند مرجمله عشاق
صفحه قبل
1
...
485
486
487
488
489
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن