نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
جوهر الذات عطار
روش
در
جمله ذرات دارد
حقيقت هستي او ذات دارد
درون پرده آگاهي ندارند
همه ذرات عالم
در
گذارند
دروني صورتت پيدا نمودست
در
اينصورت ترا غوغا نموداست
بعلم ايدوست منگر زانکه صورت
نموداريست او را
در
ضرورت
چو رخشانست خورشيد حقيقت
دمي بنگر تو
در
سوي طبيعت
شود رندانه
در
سوي خرابات
براندازد بيکره زهد و طامات
تو اينجا بسته
در
کوهساران
چو دريابد ترا خورشيد تابان
خراباتست جاي لاابالي
که
در
بازند بود خويش حالي
خراباتست جاي جمله مردان
که مي نوشند
در
ديدار جانان
خراباتست جاي سالکانش
در
آنجا بشنوي شرح و بيانش
خرابات فنا رفتند و ديدند
در
اينجاگه بکام دل رسيدند
شده اجسام تو اينجاي مرده
بصورت ليک
در
معني بمرده
ميان ظلمت و نوري فتاده
بدرياي عدم سر
در
نهاده
تو
در
خوابي و بيداران رسيدند
جمال طلعت جانان بديدند
دم آدم مرا دردم درونست
مرا خاتم
در
اينجا رهنمونست
دمي اندر نهادش ميتوان کرد
در
اينرازم درون صاحب درد
چو عشقش عاقبت
در
برگشايد
جهان اولش آخر نمايد
شود ذرات صورت بيشکي جان
نهندش روي
در
خورشيد تابان
تو چون پروانه ايدل بمانده
در
اين بيغوله بيحاصل بمانده
در
اين منزل سراي پر بهانه
نديدم عاشقي کو عاشقانه
اگرچه مشکلت اينجا گشادست
دلت
در
تنگناي دل فتادست
چو استاد ازل
در
برگشايد
نمود مرغ جان پر برگشايد
همه ايندم زدند اما نهاني
ولي منصور آمد
در
عياني
فنا شد اول وآخر فنايست
فنا نزديک
در
عين بقايست
بسوزان دلق چرخ لاجوردي
سزد کين هفت پرده
در
نوردي
برافکن پرده تا ديدار يابي
در
اينجا بيشکي جبار يابي
صدف بگرفت ناگه
در
درونم
فرو برد او بگردابي درونم
چنان اورند آمد لاابالي
که
در
مستي اناالحق گفت حالي
ترا خورشيد اينجا
در
نظارست
بجز رويش مبين کاينجا بهارست
چگويم چونکه وصلت داد دادست
دل بيچاره
در
پايت فتادست
شوي
در
خدمت هر ناتواني
سزد گر خويشتن را وارهاني
در
آخر منزل تجريد ترکست
حيات جاوداني عين مرگست
چرا
در
ظملت جسمي گرفتار
بماندستي چنين عين پندار
دلت
در
اصبعين دوست بنگر
همه ديوان درون پوست بنگر
دراين عين خراباتم
در
ايندم
فتاده هر زمان سر دمادم
ضعيفم ناتواني دست دادست
دلم افتاده
در
دامت فتادست
تمامت دوستدار خود بکشتي
بخاک راه خودشان
در
سرشتي
چنان از اشتياقت مستمندم
که چون آهو فتاده
در
کمندم
چنان از اشتياقت زرد رويم
که همچون بلبلي
در
گفتگويم
وصالت يافت اينجا
در
نظاره
بکردندش بکلي پاره پاره
چنان حيران ديدارست جسمم
که
در
ديدار حيرانست اسمم
اگر اينجايگه بيني کمالش
شوي هر لحظه
در
اتصالش
تو آدم دان نمود کبريائي
خدائي کرده
در
عين خدائي
توئي آدم نمود تست دنيا
فتاده اينزمان
در
عين مولي
منم منصور
در
عين خدائي
ز غير خويشتن کرده جدائي
مرا اينجا
در
آويزند از دار
بنزد عاشقان بهر نمودار
اناالحق چون زنم مرسالکانم
در
اينراهت بنزد خويش خوانم
تمامت قدسيان کرده سجودت
طلبکارند
در
ديد وجودت
نکردي گوش يکدم سوي يارت
نرفتي يکزمان
در
کوي يارت
نديده کس جمالت آشکاره
خودي
در
خود زبهر خود نظاره
صفحه قبل
1
...
484
485
486
487
488
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن